مژگان تنساز
مروج شبهعلم طب سنتی
اولین مبدع واکسیناسیون، رازی بود
نادرست
مژگان تنساز، رئیس پیشین دانشکده «طب اسلامی» دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی در تلویزیون گفت: «اولین مبدع واکسیناسیون، رازی بود.» او که مدرک «دکترای تخصصی طب سنتی ایرانی» دارد، در برنامه انارستان از شبکه افق صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران، تحت مدیریت سازمان رسانهای اوج، وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، صحبت میکرد گفت:
الان ما وبا نداریم یا بعضی بیماری های دیگر رو، همهگیری ها رو نداریم، چون واکسیناسیون داریم، اتفاقا کی واکسیناسیون رو کشف کرد؟ اولین مبدع واکسیناسیون، رازی بود. تفاوت آبله و سرخک را رازی گفت.
اما این ادعا چقدر صحت دارد؟ آیا زکریای رازی مبدع واکسیناسیون بود؟ از سابقه کار زکریای رازی درباره آبله و سرخک چه میدانیم؟
محمد زکریای رازی، یکی از بزرگترین نوابغ پزشکی تاریخ، با ارائه نخستین توصیف بالینی دقیق برای تمایز میان آبله و سرخک، پایههای تشخیص افتراقی بیماریهای عفونی را بنیان گذاشت. او با رویکردی مبتنی بر اندازهگیری و مشاهده دقیق بیماران، یعنی معاینه سیستماتیک، ثبت جزئیات وضعیت بالینی، مقایسه بیماران مختلف و سنجش تفاوتهای عوارض، توانست نشان دهد که آبله و سرخک دو بیماری کاملا متمایز هستند؛ دستاوردی که در قرن نهم میلادی انقلابی در پزشکی به شمار میرفت. این دقت بالینی و پایبندی به شواهد تجربی، رازی را از همعصران و پیشینیانش متمایز میکرد، چرا که برخلاف رویه رایج زمانه، از پیروی کورکورانه از متون حکمای باستان، مانند جالینوس، پرهیز کرد و دانش خود را بر پایه تجربه عملی و مشاهدات مستقیم بیماران بنا مینهاد.
رازی به عنوان پزشک ارشد بیمارستان بزرگ بغداد، شهرت خود را مدیون مهارت بالینی و نوآوری در شیوه درمان بود. مهمترین اثر او در این زمینه، رساله مشهور «الجدری و الحصبه» است؛ کتابی که منحصرا به بررسی آبله و سرخک اختصاص یافته و به درخواست یکی از بزرگان برای استفاده پزشکان نوشته شد. الجدری به معنی «آبله» و الحصبه به معنی «سرخک» است. (در آن زمان به بیماری که امروز حصبه نامیده میشود «مطبقه» گفته میشد.)
این رساله، الگویی برای تکنگاریهای پزشکی بر پایه مشاهدات بالینی دقیق شد و ساختاری نظاممند داشت که تمام مراحل بیماری از شروع تا بهبودی را پوشش میداد. فصول کتاب موضوعاتی از جمله علل بروز بیماری، ویژگیهای افراد مستعد ابتلا، تمایز علائم بالینی آبله و سرخک، روشهای درمانی و پیشگیرانه، مراقبتهای ویژه از اعضای حساس بدن و تمایز میان اشکال خوشخیم و کشنده بیماریها را در بر میگرفت.
اهمیت این اثر تا آنجا بود که به سرعت ترجمه شد و قرنها به عنوان یک متن مرجع در دانشگاههای تدریس میشد. در واقع، بزرگترین دستاورد رازی در این کتاب، ارائه اولین تمایز نظاممند و مستند بالینی میان آبله و سرخک بود؛ دو بیماری که پیش از او اغلب با یکدیگر اشتباه گرفته میشدند. این کشف بر اساس مشاهدات مستقیم بیماران و تحلیل دقیق بثورات پوستی، زمان ظهور آنها، شدت تب و دیگر علائم مرتبط انجام شد و به پزشکان امکان داد تشخیص دقیق و پیشآگهی صحیح ارائه دهند.
اقدام رازی در جداسازی دو بیماری بر اساس شواهد تجربی، تولد مفهومی بنیادین در پزشکی به نام «تشخیص افتراقی» (DDx) را رقم زد. پیش از او، بیمارانی که با تب و بثورات پوستی مراجعه میکردند، به عنوان یک مشکل واحد و مبهم تلقی میشدند، اما با طبقهبندی دقیق علائم، رازی این وضعیت را به یک چالش تشخیصی با دو مسیر مجزا تبدیل کرد و پزشکی را از قلمرو حدس و گمان به سوی علم تجربی سوق داد. به این ترتیب، رازی نه تنها در زمان خود، بلکه برای همیشه، جایگاهی استثنایی در تاریخ پزشکی پیدا کرد و شیوهای مبتنی بر مشاهده، اندازهگیری و آزمایش را به عنوان پایه علم پزشکی مدرن معرفی کرد.
ابداع واکسیناسیون، به عنوان مداخله ایمنیشناختی، دستاورد انقلابی ادوارد جنر، پزشک انگلیسی، در قرن ۱۸ میلادی (حدود ۹ قرن بعد از رازی) بود.
در کتاب رازی، فصل مشخصی به موضوع «پیشگیری» اختصاص یافته است، اما مفهوم پیشگیری در چارچوب دانش پزشکی قرن دهم میلادی (Prophylactic) با آنچه امروز به عنوان ایمنیشناسی (Immunology) میشناسیم تفاوت بنیادین دارد. Prophylactic یعنی اقدام پیشگیرانه برای کاهش خطر بیماری، بدون ایجاد ایمنیشناختی واقعی، بر خلاف واکسیناسیون که سیستم ایمنی را فعال میکند.
از نظر رازی و همعصرانش، پیشگیری عمدتا مبتنی بر نظریه اخلاط چهارگانه جالینوس بود و شامل اقداماتی مانند اصلاح رژیم غذایی، رعایت بهداشت و حفظ تعادل اخلاط بدن برای کاهش شدت بیماری یا جلوگیری از ابتلا به آن میشد. این پیشگیری ماهیتی پیشگیرانه سنتی داشت، نه ایمنیشناختی؛ به عبارت دیگر، هیچ مدرکی در آثار رازی یا اسناد تاریخی مرتبط وجود ندارد که نشان دهد او روشی مبتنی بر تلقیح یا وارد کردن عامل بیماریزا به بدن فرد سالم ابداع کرده باشد.
پیش از ظهور واکسیناسیون علمی، روشی به نام واریولاسیون (Variolation) یا تلقیح آبله وجود داشت. این روش شامل انتقال عمدی مواد عفونی، مانند چرک یا دلمههای زخم بیماران مبتلا به آبله، به فرد سالم بود تا نسخهای خفیف از بیماری ایجاد شود و ایمنی نسبی در برابر آبله حاصل شود. ریشههای واریولاسیون به قرنها قبل بازمیگردد؛ مستنداتی از چین قرن شانزدهم، هند و برخی مناطق آفریقا. شیوه اجرای آن متنوع بود؛ در چین پودر دلمههای خشکشده آبله از طریق بینی وارد بدن میشد و در دیگر مناطق، مواد عفونی از طریق خراشهای سطحی روی پوست منتقل میشد. این تاریخچه نشان میدهد که اصل ایمنسازی فعال، مستقل از نهادهای علمی رسمی، در نقاط مختلف جهان و بر اساس تجربه عملی مردم عادی شکل گرفته بود.
واریولاسیون عمدتا از مسیرهای تجاری، تبادلات فرهنگی و حتی تجارت بردگان به غرب منتقل شد. ورود آن به بریتانیا و مستعمرات آمریکا در اوایل قرن هجدهم توسط دو شخصیت کلیدی صورت گرفت: لیدی مری ورتلی مونتگیو، که تجربه واریولاسیون را در استانبول مشاهده و فرزندان خود را ایمن ساخت، و اونسیموس بوستونی، بردهای از غرب آفریقا که تجربه ایمنسازی را به بوستون آورد. این روایتها نشان میدهد که واریولاسیون یک سنت مردمی مؤثر، اما خطرناک و خارج از چارچوب علمی رسمی زمان رازی بود.
شکی نیست که واریولاسیون مؤثر بود و نرخ مرگومیر را در مقایسه با ابتلای طبیعی به آبله به شدت کاهش میداد. با این حال، این روش خطرات ذاتی و شدیدی به همراه داشت. فردی که تلقیح میشد، همچنان ممکن بود به نوع شدید و کشنده آبله مبتلا شود یا با زخمهای دائمی و بدشکل مواجه گردد. اما خطر بزرگتر در سطح جامعه بود؛ فرد تلقیحشده، حامل ویروس زنده و فعال آبله بود و میتوانست به راحتی بیماری را به اطرافیان خود منتقل کرده و منشأ یک اپیدمی جدید و مرگبار شود.
این ادوارد جنر (۱۷۴۹–۱۸۲۳) بود که در زمینه ایمنیسازی آبله نقطه عطفی ایجاد کرد. او با مشاهده روستاییان انگلیسی دریافت که زنانی که شیردوشی میکنند ظاهراً در برابر آبله انسانی مصون هستند؛ شیردوشانی که قبلا به یک بیماری خفیف به نام «آبله گاوی» مبتلا شدهبودند که تنها باعث ایجاد چند زخم روی دستانشان میشد. هرچند افراد دیگری نیز پیش از جنر به این ارتباط پی برده بودند (برای مثال، کشاورزی به نام بنجامین جستی در سال ۱۷۷۴ خانواده خود را با آبله گاوی تلقیح کرده بود)، اما جنر اولین کسی بود که این مشاهده محلی را تحت آزمون علمی قرار داد، فرضیهای تدوین کرد، آزمایشی کنترلشده طراحی نمود، نتایج را مستند ساخت و برای بررسی و تکرار توسط جامعه علمی منتشر کرد.
در تاریخ ۱۴ مه ۱۷۹۶، جنر آزمایش سرنوشتسازی انجام داد که برای همیشه سرنوشت گونه بشر را تغییر داد؛ روزی که به عنوان نقطه عطف تاریخ ایمنیشناسی شناخته میشود. او مقداری از مواد عفونی زخم آبله گاوی را از دست یک شیردوش به نام سارا نلمز برداشت. سپس این مواد را به بازوی یک پسر هشت ساله سالم به نام جیمز فیپس تلقیح کرد. جیمز فیپس پس از چند روز علائم خفیفی مانند تب از خود نشان داد اما به سرعت بهبود یافت. اما گام حیاتی و تعیینکننده آزمایش در مرحله دوم بود. چند هفته بعد، جنر، جیمز را با چالش اصلی روبرو کرد: او به طور عمدی پسرک را در معرض گونه خطرناک آبله انسانی قرار داد (از طریق روش واریولاسیون). نتیجه شگفتانگیز بود: جیمز هیچ علامتی از بیماری آبله نشان نداد. او کاملا ایمن شده بود.
این آزمایش نشان داد که تلقیح با ویروس کمخطر آبله گاوی میتواند ایمنی مؤثر در برابر آبله انسانی ایجاد کند. این کشف، مفهوم ایمنی متقاطع را معرفی کرد و واریولاسیون را از یک روش پرخطر به پایهای برای واکسیناسیون تبدیل کرد.
در نتیجه، واکسیناسیون حاصل مشاهده مردمی، تجربه تاریخی و نوآوری علمی جنر بود. هیچیک از اقدامات رازی یا دیگر پیشینیان او، فارغ از مهارت بالینی و دانش نظریشان، شامل مفهوم واقعی ایمنیشناختی یا تلقیح مؤثر نبودند. موفقیت جنر در ایجاد یک روش ایمن، قابل تکرار و علمی، مسیر علم واکسنسازی را برای قرنهای بعد هموار کرد و نشان داد که اعتبار پزشکی تنها از طریق آزمون، مشاهدات مستند و تکرار تجربی حاصل میشود، نه از خاستگاه تاریخی یا شهرت فردی.
پاسخ کوتاه این است که ارتباط مستقیم بین کار این دو هیچ است. هیچ سند تاریخی وجود ندارد که نشان دهد جنر تحت تأثیر متن خاص رازی بوده یا حتی از آن آگاهی داشته است. کار آنها با فاصله حدود هزار سال و در دو پارادایم علمی کاملاً متفاوت انجام شد. رازی در جهان اخلاط چهارگانه میاندیشید و جنر در آستانه تولد نظریه میکروبی بیماریها.
اما ارتباط غیرمستقیم بین کار آنها وجود دارد. کار رازی در تثبیت آبله به عنوان یک بیماری مشخص و قابل شناسایی، یک گام اولیه و ضروری در مسیر طولانی پزشکی بود. نمیتوان یک روش پیشگیری خاص برای یک بیماری ایجاد کرد، مگر آنکه آن بیماری ابتدا به وضوح تعریف شده باشد. رازی با جدا کردن آبله از بیماریهای مشابه، به آن هویتی بالینی بخشید. از این منظر وسیع، دستاورد تشخیصی رازی سنگ بنایی بود که تمام تحقیقات بعدی درباره آبله، از جمله کار جنر، بر روی آن ساخته شد.
در پایان، باید هر دو شخصیت را به عنوان غولهای تاریخ پزشکی ستود. میراث آنها مکمل یکدیگر، اما از نظر تاریخی و علمی کاملاً مجزا است. رازی به انسان آموخت که چگونه یکی از بزرگترین دشمنان خود، آبله را شناسایی کند؛ جنر به جهان آموخت که چگونه آن را شکست دهد.
بنابراین فکتنامه به ادعای مژگان تنساز، مدعی طب سنتی و رئیس پیشین دانشکده طب سنتی دانشگاه شهید بهشتی که در تلویزیون گفته «اولین مبدع واکسیناسیون، رازی بود» نشان نادرست میدهد.