
در هفتههای پایانی آذر ۱۴۰۴ (دسامبر ۲۰۲۵) ادعا شد که با قطع درآمد یوتیوبی تولیدکنندگان ویدیو از ایران، اکوسیستم تولید محتوای دیجیتال در ایران با شوک اقتصادی خود مواجه شدهاست. یوتیوب فارسی در سه، چهار سال گذشته به عنوان یک «اقتصاد سایه» اما پررونق، منبع درآمد ارزی برای هزاران تولیدکننده محتوا بود، ناگهان با سقوطی دراماتیک در شاخصهای درآمدی روبرو شد. برخی منابع از ۷۰ تا ۹۰ درصد سقوط درآمد خبر میدهند (شرق، زومیت، خبرآنلاین، عصر ایران). این رویداد نتیجه یک تغییر رویکرد در زیرساختهای تبلیغاتی گوگل (Google AdTech)، تشدید پروتکلهای انطباق با تحریمها (Sanctions Compliance) و تکامل الگوریتمهای تشخیص تقلب (Fraud Detection) است.
تا پیش از این تاریخ، درآمد از گوگل برای یوتیوب فارسی بر نوعی «باگ یا فریب» استوار بود: مخاطبان ایرانی برای دور زدن فیلترینگ و دسترسی به یوتیوب ناچار به استفاده از ابزارهای تغییر آیپی (VPN) بودند. این امر باعث میشد سیستمهای تبلیغاتی گوگل، این کاربران را به اشتباه به عنوان شهروندان کشورهای پردرآمد (مانند آلمان، آمریکا، هلند و انگلستان) شناسایی کنند. در نتیجه، تبلیغات گرانقیمت (High-CPM) برای مخاطبانی نمایش داده میشد که به هیچوجه امکان خرید محصولات تبلیغشده را نداشتند. این وضعیت، یک حباب اقتصادی ایجاد کرده بود که در آن «بازدید ایرانی» به قیمت «بازدید اروپایی» فروخته میشد.
در ادامه به بررسی دقیق متدهای فنی گوگل برای تشخیص موقعیت واقعی کاربران (فراتر از GeoIP)، تحلیل مدلهای دیجیتال مارکتینگ حراج بلادرنگ (RTB) و تعهد گوگل به مشتریانش درباره بهبود نرخ تبدیل (Conversion Rate) و در نهایت بررسی ساختار شکننده شرکتهای تولید محتوای ایرانی و ریسکهای حقوقی انتقال پول میپردازیم تا ببینیم ادعای پایان «عصر طلایی» یوتیوب فارسی چقدر دقیق است و سناریوهای محتمل برای آینده این بخش از تولید محتوا چه خواهد بود.

نمودار بالا از گوگل ترنسپرنسی نشان میدهد از اول نوامبر ۲۰۲۵، افزایش ناگهانی در بازدیدهای ایران یوتیوب دیده میشود. این به معنی پیادهسازی روش جدید در پیدا کردن محل واقعی کاربر است.
برای درک ابعاد این قضیه ابتدا باید وضعیت قبل و بعد از این تغییرات را مقایسه کرد. دادههای جمعآوریشده از پنلهای درآمدی یوتیوبرهای ارشد و گزارشهای شرکتهای واسط (MCN) نشاندهنده یک گسست کامل در نمودارهای مالی است.
شاخص RPM یا «درآمد به ازای هر ۱۰۰۰ بازدید» (Revenue Per Mille)، حیاتیترین متریک برای سنجش سلامت اقتصادی یک کانال است. تا پیش از نوامبر ۲۰۲۵، میانگین RPM برای کانالهای عمومی فارسی بین ۳ تا ۸ دلار در نوسان بود (زومیت). در حوزههای تخصصیتر (مانند تکنولوژی یا مالی)، این رقم حتی به ۱۰ تا ۱۵ دلار نیز میرسید. این ارقام با استانداردهای کشورهای اروپایی برابری میکرد و دلیل اصلی هجوم تولیدکنندگان محتوای فارسی به سمت یوتیوب بود.
اما در دسامبر ۲۰۲۵، این شاخص سقوطی آزاد را تجربه کرد و به بازه ۰/۲ تا ۱ دلار رسید. ثبات بازدیدها (Views) و زمان تماشا (Watch Time) در کنار سقوط درآمد، اثبات میکند که مشکل از سمت تقاضا (تعداد بیننده) نیست، بلکه از سمت ارزشگذاری بازدیدها (Monetization Engine) است. این کاهش ۹۰ درصدی به این معناست که یک تولیدکننده برای کسب همان درآمد قبلی، اکنون باید ۱۰ برابر بازدید بیشتر کسب کند؛ امری که با توجه به محدودیت جمعیت فارسیزبان به عنوان مخاطب بالقوه محتوا، عملا غیرممکن است.
گزارشهای منتشر شده از سوی یوتیوبرهای شناختهشده ایرانی، عمق فاجعه را تایید میکند. آریا کئوکسر، یکی از پیشگامان یوتیوب گیمینگ در ایران، اعلام کرده است که درآمد ویدیوهای او که پیشتر به ازای هر هزار بازدید تا ۱۱ دلار میرسید، اکنون به حدود ۱ دلار کاهش یافته است. او مثال میزند که ویدیویی با ۴۰۰ هزار بازدید که در گذشته میتوانست هزاران دلار درآمد ایجاد کند، اکنون تنها حدود ۴۰۰ دلار بازدهی دارد. این الگو در تمامی ژانرها، از سرگرمی و لایفاستایل گرفته تا آموزشی و خبری، تکرار شده است.
گوگل چگونه با وجود استفاده گسترده ایرانیان از VPN، موقعیت واقعی آنها را تشخیص میدهد؟ تحقیقات نشان میدهد که گوگل معماری تشخیص موقعیت خود را از مدل ساده «مبتنی بر IP» (ژئو IP) به مدل پیچیده «مبتنی بر رفتار و شبکه» تغییر داده است.
تا سالها، اینترنت بر مبنای پایگاههای داده GeoIP کار میکرد. شرکتهایی مانند MaxMind بازههای IP را به کشورها اختصاص میدادند. برای مثال VPNها با تونل کردن ترافیک کاربر به سروری در کشور دیگر مثلاً آلمان، عملا «پاکت نامه» دیتای کاربر را با مهر پستی آلمان ارسال میکردند. گوگل صرفا به آدرس فرستنده نگاه میکرد و فریب میخورد. اما این روش اکنون منسوخ شده است.
گوگل اکنون از ترکیبی از سیگنالهای لایه شبکه، لایه اپلیکیشن و لایه رفتاری برای موقعیتیابی استفاده میکند. یکی از غیرقابلدستکاریترین شاخصها در شبکه، «سرعت نور» است. حتی بهترین فیبرهای نوری نیز تاخیری دارند. گوگل با داشتن سرورهایی در سراسر جهان (CDNهای لبهای)، زمان رفت و برگشت بسته (RTT) را اندازهگیری میکند.
اگر کاربری ادعا کند در فرانکفورت است، پینگ او به دیتاسنتر گوگل در فرانکفورت باید زیر ۲۰ میلیثانیه باشد. کاربر ایرانی که به سرور VPN در فرانکفورت متصل است، ابتدا باید مسیر ایران تا آلمان را طی کند (حدود ۸۰-۱۰۰ میلیثانیه) و سپس به گوگل برسد. گوگل با مشاهده تاخیر غیرعادی (مثلا ۱۰۰ میلیثانیه برای کاربری که ادعا میکند در فرانکفورت است)، متوجه میشود که این کاربر از یک پروکسی استفاده میکند و فاصله فیزیکی واقعی او بسیار دورتر است.
بسیاری از کاربران از تنظیمات پیشفرض VPN استفاده میکنند که ممکن است تمام ترافیک را تونل نکند. به ویژه درخواستهای DNS گاهی از طریق ISP محلی (مانند مخابرات ایران یا ایرانسل) ارسال میشود. درخواست DNS یعنی پرسوجویی که دستگاه شما در اینترنت میفرستد تا بفهمد هر آدرس اینترنتی «اسمدار» دقیقا به کدام مقصد واقعی وصل میشود. گوگل میبیند که درخواست ویدیو از IP آلمان میآید، اما درخواست DNS برای پیدا کردن آدرس یوتیوب از یک سرور DNS در تهران ارسال شده است. این «نشت DNS» مدرکی قطعی برای حضور کاربر در ایران است.
همچنین گوگل نیازی ندارد بداند شما دقیقا کجا هستید، فقط کافیست بداند دستگاه شما «شبیه» دستگاههای ایرانی است. تکنیک Fingerprinting با استفاده از اطلاعات مرورگر و ترکیب آن با:
یک ردپای دیجیتال میسازد که با پروفایل کاربران واقعی ساکن آلمان یا آمریکا تفاوت دارد.
همچنین پروتکل WebRTC که برای تماسهای تصویری و صوتی در مرورگر تعبیه شده، میتواند آدرس IP واقعی را از پشت VPN مشخص کند. گوگل به عنوان توسعهدهنده اصلی WebRTC، دسترسی سطح بالایی به این API دارد و میتواند از طریق درخواستهای STUN، مسیر واقعی شبکه کاربر را شناسایی کند. درخواستهای STUN پیامهایی هستند که یک دستگاه در اینترنت میفرستد تا بفهمد از بیرون شبکه با چه آدرس و پورتی دیده میشود و بتواند ارتباط مستقیم (برای تماس صوتی یا تصویری) برقرار کند.
کاربران VPN معمولا از IPهای متعلق به دیتاسنترها استفاده میکنند، نه IPهای خانگی. گوگل دیتابیس عظیمی از IPهای متعلق به شرکتهای هاستینگ (مثل Hetzner, DigitalOcean) دارد. ترافیکی که از این مبادی میآید، به طور پیشفرض «مشکوک» تلقی میشود. علاوه بر این، تغییر مکرر IP کاربران ایرانی (IP Hopping) الگویی شبیه به رباتهای تقلب تبلیغاتی (Click Fraud Bots) ایجاد میکند که سیستمهای دفاعی گوگل را فعال میکند.
برای درک اینکه چرا گوگل تصمیم گرفت این «چشمپوشی» چند ساله را کنار بگذارد، باید به مدل تجاری تبلیغات گوگل نگاه کرد. هدف گوگل در اینجا صرفا اجرای تحریم سیاسی نیست، بلکه بهبود کیفیت ماشین تبلیغاتی خود است.
در گوگل ادز، تبلیغدهندگان برای نمایش آگهی خود در مزایدههایی شرکت میکنند که در کسری از ثانیه برگزار میشود (مدل حراج بلادرنگ یا RTB). بخش دیجیتال مارکتینگ برندها هم بودجههای کلانی را صرف میکنند تا به «مشتری احتمالی» دست یابند. وقتی یک کاربر ایرانی با IP آمریکا از دیتاسنتری در کالیفرنیا وارد یوتیوب میشود، سیستم به او تبلیغ «وام مسکن در کالیفرنیا» را نشان میدهد. کاربر ایرانی روی تبلیغ کلیک نمیکند (CTR پایین) یا حتی اگر کلیک کند، هرگز نمیتواند وام بگیرد (نرخ تبدیل یا Conversion Rate صفر است).
انباشت میلیونها بازدید بدون خرید از سمت ایران، باعث میشود آمارهای کمپین تبلیغاتی برندها خراب شود. تبلیغدهنده میبیند که بودجهاش مصرف شده اما فروشی نداشته است. این موضوع اعتماد تبلیغدهندگان به پلتفرم گوگل را خدشهدار میکند.
گوگل در سال ۲۰۲۵ تمرکز خود را از «حجم نمایش» به «کیفیت نمایش» تغییر داد. هدف گوگل این است که تبلیغ درست را به آدم درست نشان دهد. نمایش تبلیغ محصولی که خریدش برای بیننده غیرممکن است (به دلیل تحریم بانکی و لجستیکی)، از نظر الگوریتمهای بهینهسازی گوگل، یک خطای سیستمی محسوب میشود. بنابراین، حذف ترافیک ایران، در واقع اقدامی در جهت «پالایش دادهه» برای افزایش بازدهی و کیفیت تبلیغات جهانی است.
گوگل در تعاریف جدید، دایره شمول «ترافیک نامعتبر» یا IVT (اختصار Invalid Traffic) را گسترش دادهاست. پیشتر، IVT عمدتا شامل رباتها بود. اکنون، IVT شامل «ترافیک انسانی است که با جعل موقعیت مکانی، قصد فریب سیستم تبلیغاتی را دارد». از نظر گوگل، کاربری که با VPN موقعیت خود را تغییر میدهد، تفاوتی با یک ربات ندارد زیرا ارزش تجاری (Commercial Value) هر دو برای تبلیغدهندهی هدف، صفر است. این تغییر سیاست، ابزار قانونی و فنی لازم را برای صفر کردن درآمد حاصل از این بازدیدها فراهم کرده است.
در غیاب روابط بانکی رسمی، یوتیوبرهای ساکن ایران، برای نقد کردن درآمدهای خود به شرکتهای واسط یا «شبکههای چندکاناله» وابسته شدند. چند ماه پیش از این تغییرات، سایت فرارو، معروفترین این شرکتها در ایران را معرفی کردهبود. مدل کار آنها اغلب به این صورت است:
۱) ثبت شرکت صوری در خارج: ثبت یک نهاد حقوقی در کشورهایی مانند امارات، ترکیه، آلمان یا کانادا.
۲) اتصال به ادسنس: ایجاد یک حساب ادسنس شرکتی و اتصال صدها کانال ایرانی به آن.
۳) دریافت و انتقال: دریافت دلار از گوگل، تبدیل آن از طریق صرافیها و شبکههای حواله/تتر، و پرداخت ریالی به یوتیوبرها پس از کسر کارمزد (معمولاً ۱۸ تا ۳۰ درصد).

با توجه به تحریم سیستم بانکی (SWIFT)، انتقال پول از مسیرهای سنتی غیرممکن است. تحقیقات نشان میدهد که شرکتهای واسط به شدت به تتر و صرافیهای رمزارز وابسته هستند. مسیر پول معمولا چنین است: گوگل به حساب بانکی شرکت در دبی واریز میکند، شرکت در دبی پول را به صرافی میدهد و معادل تتر دریافت میکند و تتر به کیف پول یوتیوبر در ایران واریز شده یا در صرافی ایرانی به ریال تبدیل میشود. این فرآیند، اگرچه کارآمد بوده، اما از نظر قوانین مبارزه با پولشویی (AML) و تحریمهای OFAC بسیار پرخطر است. عموم این شرکتها و صرافیها، وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بوده و در فرآیند پولشویی و دورزدن تحریمها برای حمایت مالی از تروریسم نقش دارند و در لیست تحریمهای اوفک هستند.
وابستگی به سیستم مالی تحت کنترل سپاه، تنها وابستگی یوتیوبرهای ساکن ایران به جمهوری اسلامی نیست. آنها با وجود اینکه شرکتهای خود را در جایی غیر از ایران ثبت کردهاند، مجبورند براساس مقررات «صوت و تصویر فراگیر»، تحت نظارت مجوزهای صداوسیما (ساترا) عمل کنند (مصوبه شماره ۳۳۳۷ جلسه ۸۸۳ شورای عالی انقلاب فرهنگی مورخ ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲). به این ترتیب نظام سانسور جمهوری اسلامی با محوریت صداوسیما بر این یوتیوبرها برقرار است و تخطی از آن منجر به لغو مجوز انتشار شده و برای اسپانسرینگ هم مشکل ایجاد میکند.
این اتفاق تنها به کاهش درآمد یوتیوبرها محدود نمیشود؛ بلکه خطر وجودی برای خود شرکتهای واسطه صوری است. گوگل با شناسایی الگوی ترافیک ایران روی صدها کانال متصل به یک شرکت صوری ثبتشده در آلمان میتواند کل حساب آن شرکت را به ظن همکاری سازمانیافته برای دور زدن تحریمها یا ایجاد ترافیک نامعتبر مسدود کند. گوگل به ترافیک این نواحی جغرافیایی حساس است: «شبهجزیره کریمه، کوبا، آنچه جمهوری خلق دونتسک و جمهوری خلق لوهانسک خوانده میشود، ایران و کره شمالی».

طبق قوانین گوگل، اگر کانالهای زیرمجموعه یک شرکت واسط تخلف کنند (که اکنون استفاده از VPN و ترافیک ایران تخلف محسوب میشود)، حساب اصلی مسئول است. با کاهش ۹۰ درصدی درآمد کانالها، درآمد شرکتهای واسط (که درصدی حساب می کردند) به شدت کاهش یافته و توانایی آنها برای پوشش هزینههای اداری در خارج از کشور و حفظ زیرساختهای فنی به چالش کشیده شدهاست.
طبق «مقررات مبادلات و تحریمهای ایران» (ITSR)، شرکتهای آمریکایی از ارائه خدمات تجاری به افراد ساکن در ایران منع شدهاند. اگرچه مجوز عمومی General License D-2 اجازه ارائه خدمات ارتباطی شخصی و نرمافزارهای رایگان را میدهد، اما خدمات تبلیغاتی و درآمدزایی (Monetization) صراحتا مستثنی شدهاند. پرداخت پول به تولیدکنندگان محتوا در ایران، مصداق بارز انتقال وجه و صادرات خدمات مالی است که نقض تحریمها محسوب میشود.
بررسی رفتار گوگل در قبال روسیه، الگوی مشابهی را نشان میدهد. پس از جنگ اوکراین، گوگل ابتدا نمایش تبلیغات در داخل روسیه را متوقف کرد. اما کاربران روس همچنان از طریق VPN و مخاطبان خارجی درآمد داشتند. سرانجام در آگوست ۲۰۲۴، گوگل تمام حسابهای ادسنس مستقر در روسیه را غیرفعال کرد و آخرین پرداختها را انجام داد.
تفاوت مورد ایران این است که ایرانیها هرگز حساب مستقیم «ایرانی» نداشتند که بسته شود؛ بلکه کانالهای آنها به حسابهای خارجی متصل بود. اقدام گوگل در مورد ایران، فنیتر بود: بیارزش کردن ترافیک به جای بستن حسابها. این روش ریسک حقوقی بستن حسابهای شرکتهای ثبتشده در دبی، ترکیه، آلمان و کانادا را کاهش میدهد، اما عملا جریان مالی به جمهوری اسلامی ایران را قطع میکند.
کوبا نمونه دیگری از این وضعیت است. با وجود دسترسی محدود به اینترنت، یوتیوبرهای کوبایی هرگز نتوانستند اکوسیستمی مشابه ایران بسازند. محدودیتهای گوگل در کوبا باعث شده تولید محتوا صرفا جنبه سرگرمی آماتور یا فعالیت سیاسی (با حمایت مالی مستقیم دیاسپورا در فلوریدا) داشته باشد. ایران در حال حرکت به سمت مدلی شبیه به کوباست: اینترنتی که در آن پلتفرمهای جهانی قابل مشاهده هستند (با سختی)، اما امکان تعامل اقتصادی با آنها وجود ندارد.
تخمین دقیق حجم بازار یوتیوب فارسی به دلیل ماهیت غیررسمی آن دشوار است، اما با استفاده از دادههای پراکنده میتوان تصویری کلی ترسیم کرد. بر اساس گزارشهای غیررسمی و تحلیل تعداد کانالهای فعال (بیش از چند هزار کانال مانیتایز شده) و میانگین بازدیدها، تخمین زده میشود که ماهانه چند ده میلیون دلار درآمد تبلیغاتی از طریق محتوای فارسی تولید میشد و شرکتهای واسط مالی و صرافیها گردش مالی قابل توجهی داشتند که بخشی از اقتصاد دیجیتال غیررسمی ایران را تشکیل میداد. همچنین باید به این گروه، مشاغل وابسته مانند تدوینگر، گرافیست، سناریونویس و … را اضافه کرد که مجموعه افراد تحت تاثیر را به هزاران نفر میرساند.
با فرض کاهش ۸۰ تا ۹۰ درصدی درآمد، بسیاری از تیمهای تولید محتوا که هزینههای ثابت (اجاره استودیو، حقوق پرسنل) داشتند، زیانده شده و منحل خواهند شد. این سقوط تنها یک زیان مالی نیست، بلکه به معنای خروج گسترده افراد از شبکهای مالی تحت کنترل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، درحال دورزدن تحریمهاست.
همزمان، بخش قابل توجهی از یوتیوبرهای فارسیزبان که بیرون از ایران فعالیت میکنند نیز به دلیل این کاهش درآمد، با چالشهای درآمدی روبرو خواهند شد؛ کانالهایی که درصد زیادی از بینندگان آنها در ایران زندگی میکنند و حالا نمیتوانند درآمدی مشابه چند سال اخیر داشته باشند.
در شرایطی که بازگشت به دوران درآمد آسانتر از طریق فریب الگوریتمها غیرممکن به نظر میرسد، اکوسیستم یوتیوب فارسی برای بقا باید پوستاندازی کند. سه مسیر اصلی برای آینده قابل تصور است.
۱) تغییر مدل درآمدی: از تبلیغات گوگل به اسپانسرشیپ
حیاتیترین تغییر، گذار از مدل درآمد غیرفعال گوگل ادسنس به درآمد فعال اسپانسرشیپ است. یوتیوبرها دیگر نمیتوانند واسطهگری گوگل حساب کنند چون گوگل به تبلیغدهنده تعهد داده که بیشترین نرخ تبدیل را برای او ایجاد کند. آنها باید مستقیما با کسبوکارها وارد مذاکره شوند. اقتصاد ایران در رکود است و تعداد شرکتهایی که توان پرداخت هزینههای دلاری یا معادل ریالی بالا برای تبلیغات را دارند، محدود است. همزمان برای یوتیوبرهایی که بیرون از ایران زندگی میکنند، چالشهای مختلف حقوقی و سیاسی برای گرفتن اسپانسر از ایران وجود دارد.
۲) مهاجرت محتوایی (Diaspora Targeting)
تنها راه برای بازگرداندن RPM به سطح ۵ دلار یا بیشتر، جذب مخاطبانی است که واقعا در خارج از ایران زندگی میکنند. این امر بهخصوص کمک می کند تا وابستگیهای محتوایی و کانالهای ترویجدهنده ایدئولوژی جمهوری اسلامی محدودتر شوند. تولیدکنندگان باید محتوایی بسازند که دغدغه ایرانیان لسآنجلس، تورنتو و لندن باشد (مهاجرت، نوستالژی، تحلیلهای سیاسی، ولاگهای سفر بینالمللی و …). این استراتژی باعث میشود محتوای تولیدی با زیست روزمره مردم داخل ایران فاصله بگیرد.
۳) مدلهای حمایت مالی مستقیم (Donation & Subscription)
استفاده از پلتفرمهای حمایت مالی (مانند حامی باش، ریمیت) یا دریافت مستقیم تتر و بیتکوین از مخاطبان وفادار. این مدل برای کانالهای آموزشی و تحلیلی که مخاطب خاص و وفادار دارند، کارآمد است، اما برای کانالهای سرگرمی عمومی (General Entertainment) که مخاطب گذری دارند، دشوار خواهد بود.
۴) آینده شرکتهای واسط و آژانسهای تبلیغاتی
آن دسته از شرکتهای واسط که وابستگی به سایر جریانهای مالی و پولشویی جمهوری اسلامی و سپاه را ندارند برای بقا باید از صرافی به آژانس تبلیغاتی تبدیل شوند. وظیفه آنها دیگر فقط نقد کردن پول نیست، بلکه باید برای یوتیوبرها اسپانسر پیدا کنند، کمپینهای تبلیغاتی طراحی کنند و مدیریت برند (Talent Management) انجام دهند. شرکتهایی که نتوانند این تغییر ساختار را بدهند، از بازار حذف خواهند شد.
بحران پیشآمده و قطع درآمد یوتیوب فارسی، نقطه پایانی بر یک باگ یا فریب تاریخی بود. آنچه سالها به عنوان یک فرصت درآمدزایی طلایی شناخته میشد، در واقع ناشی از ناتوانی (خواسته یا ناخواسته) سیستمهای نظارتی گوگل در تفکیک ترافیک واقعی از ترافیک VPN بود. اکنون با تکامل هوش مصنوعی و فشارهای حقوقی، این حفره بسته شده است.
این رویداد حامل پیامی تلخ اما واقعگرایانه است. اکوسیستم محتوای فارسی اگر بخواهد زنده بماند، باید از توهم «درآمد دلاری آسان» خارج شود و به سمت خلق ارزش واقعی برای مخاطبانی برود که حاضرند مستقیما برای محتوا هزینه کنند، یا اسپانسرهایی که به دنبال دسترسی به این مخاطبان هستند.