رهبران حکومت ایران، در بسیاری از موارد، نظرات خود را به عنوان حکم خدا یا اسلام اعلام کردهاند. البته در مورد ماهیت باورهای مذهبی یا تأثیرشان در زندگی مردم، دیدگاههای متضادی وجود دارند. اما در هر صورت، مشخص است که بسیاری از حامیان حکومت، صحبتهای رهبران سیاسی در مورد حکم خدا یا دین را جدی میگیرند.
از همین زاویه است که این قبیل اظهارات، به ابزاری مهم در انتشار باورهای ساختگی تبدیل میشوند.
«مخالفت با انتخابات مخالفت با اسلام است»
تقریباً یک سال پیش، انتشار اظهارات رهبر جمهوری اسلامی در مورد حرف زدن خدا از زبان او، خبرساز شد. به بیان علی خامنهای، او زمانی در دیداری خصوصی با قاسم سلیمانی و سایر فرماندهان سپاه، سخنرانی تأثیرگذاری میکند، که البته تا اینجا، ادعای عجیبی نیست. قسمت بدیع صحبتهای خامنهای اما جایی است که میگوید: «صحبت گرم و گیرایی کردم؛ قبلاً هم فکرش را نکرده بودم؛ خدای متعال همینطور حرف میزد! در واقع زبان من بود، حرف خدا بود!» (۱۰ دی ۱۴۰۲)
این جملات اگرچه واکنشهای زیادی را به دنبال دارند، ولی در واقع، فقط بیان صریحتر صحبتهایی هستند که بهکرات، از طرف رهبران فعلی و سابق نظام بیان شدهاند. صحبتهایی که ویژگی مشخص آنها، اعلام مواضع شخصی، به عنوان حکم خدا یا دین است.
شاید رایجترین مصداق این موضوع در ادبیات خامنهای، تأکیدات مکرر بر این ادعا بوده که مخالفت با حکومتش، مخالفت با اسلام است.
او در همان اولین ماههای رهبریاش اعلام میکند: «آن کسى که با جمهورى اسلامى نیست، ضد اسلام است... مخالف جمهورى اسلامى یعنى مخالف اسلام.» (۱۳ تیر ۶۸) علی خامنهای بعدها، مدعی میشود «هر مسلمانی در هر نقطه دنیا»، نسبت به جمهوری اسلامی «احساس تعهد میکند». او برای محکمکاری ادامه میدهد که از طرف دیگر، «هر کس در دنیا مخالف قرآن و اسلام است» دشمن نظام است. (۴ شهریور ۷۳)
رهبر جمهوری اسلامی در همین ارتباط، انتقادات کشورهای غربی از حکومت و وضعیت حقوق بشر در ایران را هم، چنین توضیح میدهد: «اینها با اسلام مخالفند… چون اسلام را موجب بریده شدن پای سگهای ولگردی میدانند که به جان خزائن این کشور افتاده بودند. با اسلام مخالفند و آن را ضد حقوق بشر معرفی میکنند.» (۱۹ دی ۷۱)
خامنهای در اظهارنظری جداگانه، در توضیح سیاست رویارویی با غرب میگوید: «اسلام اجازه نمیدهد... چنین اجازهای را... به هیچ حکومتی و به هیچ ملتی نمیدهد که تحمیل بیگانگان و دیگران را قبول کند.» بعد، از زبان همه ایرانیها اعلام میکند: «ملت ترجیح میدهد آنقدر مبارزه کند تا آن جبهه متحد را به زانو درآورد.» (۲۸ دی ۷۵)
او همچنین، توقف درگیری با اسرائیل را هم منتفی میداند، با این استدلال که: «اسلام اجازه نمیدهد... این مبارزه یک مبارزه حتمی و اجتنابناپذیر است.» (۱۲ تیر ۹۵)
قابل توجه است که اظهارات علی خامنهای با ترجیعبند «اسلام اجازه نمیدهد»، محدود به دوران رهبری نبوده و حتی قبل از آن، بسیاری از دیدگاههای خود را با همین ادبیات بیان میکرده است. مثلاً در زمان ریاست جمهوریاش، در دفاع از سانسور تأکید میکند: «آزادی عقیده به معنای این نیست که اسلام اجازه بدهد که فریبگران... به راهزنی ایمان مردم بپردازند. این را قطعاً اسلام اجازه نمیدهد.» (۱۵ بهمن ۶۵)
او در صحبتهای مشابهی در دوران ریاست جمهوری، تذکر میدهد: «اینجور نیست که اسلام... راضی بشود که انسانها دستخوش عقاید باطل و غلط و انحرافی و کج باقی بمانند». خامنهای میگوید نباید تصور کرد آزادی «معنایش این است که هرکسی از نظر اسلام میتواند... هر نوع عقیدهای را ولو باطل و غلط انتخاب بکند». (۱ اسفند ۶۵)
صحبتهای علی خامنهای در مورد «نظر اسلام»، به طور کلی تنوع غیرمنتظرهای دارند.
او مثلاً در ارتباط با سازمان شبهنظامی بسیج، میگوید فقط کسی میتواند با این سازمان مخالفت کند که «مخالف اسلام و مصالح کشور» باشد. (۱۶ اردیبهشت ۸۰) خامنهای حتی در مخالفت با اردوهای دانشجویی فاقد تفکیک جنسیتی اعلام میکند «از نظر اسلام» چنین اردوهایی مطلوب نیستند. (۱۲ تیر ۹۵)
از سوی دیگر رهبر، به دنبال اعتراضات مردمی دی ۹۶، خواستار برخورد با معترضانی میشود که به عقیده او، متهم به «دشنام دادن به اسلام» هستند. (۱۹ دی ۹۶) علی خامنهای به علاوه، در آستانه انتخابات مجلس دوازدهم، خطاب به افرادی که رأی دادن را بیفایده میدانند میگوید: «هرکس با انتخابات مخالفت کند با جمهوری اسلامی مخالفت کرده، با اسلام مخالفت کرده.» (۱۳ دی ۱۴۰۲)
اظهاراتی که البته بعد از آن، پایینترین میزان مشارکت پارلمانی در تاریخ جمهوری اسلامی ثبت میشود.
«اسلام شوخی ندارد»
رویه علی خامنهای در معرفی دیدگاههای خود بهعنوان نظر اسلام را، باید پیروی از سنت روحالله خمینی دانست. واقعیت این است که صحبتهای بنیانگذار جمهوری اسلامی با این مضمون، معمولاً حتی صریحتر و بیتعارفتر هستند.
بعضی از صحبتهای خمینی در این زمینه، در سالهای اخیر بهکرات یادآوری شدهاند. مثلاً این صحبت او در اوایل انقلاب، در واکنش به شنای زنان در دریای خزر: «اسلام نمیگذارد که لخت بروند توی این دریاها شنا کنند. پوستشان را میکند!» (۷ تیر ۵۸) این صحبت روحالله خمینی در زمان ریاست جمهوری بنیصدر هم از شهرت زیادی برخوردار است، که در مخالفت با عدهای از چهرههای ملیگرا بیان شده: «افراد ملی به درد ما نمیخورند، افراد مُسلم به درد ما میخورند. اسلام با ملیت مخالف است.» (۱۵ مرداد ۵۹)
روحالله خمینی یک هفته قبل از روی کار آمدن انقلابیون در ایران، گوشزد میکند حکومتی که قرار است سر کار بیاید «یک حکومت عادی نیست» و «یک حکومت شرعیه». خمینی نتیجه میگیرد که «مخالفت با این حکومت مخالفت با شرع است» و قیام علیه آن «قیام بر ضد خداست». (۱۶ بهمن ۵۷)
او به فاصله چند ماه، مخالفان دیدگاههای خود را افرادی معرفی میکند که «به واسطه مخالفت با اسلام با ما مخالفت میکنند». سپس به آنها هشدار میدهد که اگر به مخالفتشان ادامه دهند، «با همان مشتی که رژیم [سابق] را از بین برده» نابود میشوند. (۱۵ خرداد ۵۸) خمینی در جای دیگر، برای توجیه سرکوب آزادی بیان میگوید: «اسلام اجازه نمیدهد که ما آزاد بگذاریم که هر کس هر غلطی بخواهد بکند.» (۲۷ مرداد ۵۸)
بنیانگذار جمهوری اسلامی، در پی استقرار حکومت جدید، با عبارت زیر خواستار تصفیه مدیران ناهمسو میشود: «اسلام نمیپذیرد یک رئیسی را که برخلاف قوانین اسلام عمل بکند... نمیپذیرد یک ادارهای را که احکام اسلام در آن جاری نباشد.» (۴ تیر ۵۸) او به دنبال تعطیلی روزنامههای حامی ابوالحسن بنیصدر، در واکنش به تجمع و اعتصاب حامیان رئیسجمهور وقت هشدار میدهد: «بستن بازار و راهپیمایی... در مقابل اسلام است.» روحالله خمینی خبر میدهد: «آن روزی که من احساس خطر برای اسلام بکنم... دست همه را قطع خواهم کرد.» (۱۸ خرداد ۶۰)
خمینی بهطور کلی، ظاهراً مشکلی ندارد که توصیههای خود در هر موضوع اختلافی را، از جانب «اسلام» بیان کند. مثلاً چند هفته قبل از شروع جنگ، برای گله از کشمکشهای مسئولان میگوید: «من از لسان اسلام به آنها نصیحت میکنم که با هم اختلاف نکنید.» (۱۵ مرداد ۵۹) او همچنین بعد از انتخابات مجلس اول، کسانی که معتقدند انتخابات، سالم برگزار نشده را اینطور خطاب قرار میدهد: «[اگر] هیاهو کنید که انتخابات کذا بوده، این حرف خلاف اسلام است.» (۲۹ اسفند ۵۸)
روحالله خمینی حتی وقتی میخواهد نظر منفی خود را در مورد برنامههای سرگرمی رادیو-تلویزیون توضیح دهد، با این ادبیات صحبت میکند: «اسلام شوخی ندارد؛ همهاش جدی است، هزل ندارد؛ لغویات ندارد؛ لهویات ندارد.» (۱۷ شهریور ۵۸)
«اسلام دست ما را بسته»
معرفی دیدگاههای رهبران بهعنوان نظر اسلام، وقتی پیچیدهتر میشود که در بعضی موارد، این دیدگاهها کاملاً عوض میشوند. در این زمینه هم، دوران بنیانگذار جمهوری اسلامی، شاهد نمونههایی بهیادماندنی بوده است.
یکی از نمونههای خاص، به مقطع جنگ هشتساله مربوط میشود که عراق، مرتباً به شهرهای ایران موشک میزد. به مدت حدوداً سه سال، آیتالله خمینی مکرراً تأکید میکند که اسلام اجازه مقابلهبهمثل علیه عراق را نمیدهد. مثلاً او در جریان یک سخنرانی میگوید: «ارتش ما دستش بسته است. ارتش ما اسلام برایش تکلیف معین کرده. ارتش آنها دستش باز است.» (۶ آبان ۵۹) خمینی در مناسبتی جداگانه یادآور میشود: «اگر... اسلام دست ایران را نبسته بود، حالا دیگر شهر بصره که هیچ، شهر بغداد هم برایش چیزی باقی نمانده بود.» (۳۱ مرداد ۶۱) او سه سال بعد از شروع جنگ، با یادآوری مجدد نظر «اسلام»، به نیروهای نظامی گوشزد میکند: «نباید حتی یک گلوله به طرف شهرهای آنها بیندازید.» (۱۵ آبان ۶۲)
در هر صورت، روحالله خمینی تنها به فاصله سه ماه، در دیدار با علی خامنهای رئیسجمهور وقت، مجوز زدن شهرهای عراق را صادر میکند. (۱۷ بهمن ۶۲) اگرچه، توضیحی نمیدهد که در عرض این سه ماه، مشخصاً به چه علت «نظر اسلام» تغییر کرده است.
بنیانگذار جمهوری اسلامی، در ارتباط با قبول آتشبس با صدام حسین هم، رفتاری مشابه انجام میدهد.
رهبر وقت در همان اوایل جنگ میگوید ترک مخاصمه با عراق ممکن نیست چون «اسلام و ضد اسلام نمیشود با هم تفاهم کنند». خمینی در پاسخ به مدافعان آتشبس میپرسد در آن صورت «جواب ملائکه الله» چه میشود و آیا «یعنی اسلام را فدا کنیم»؟ (۶ آبان ۵۹) او در اظهارنظر دیگری تأکید میکند قبول آتشبس امکان ندارد، چون «اسلام اجازه نمیدهد». (۱ شهریور ۶۲) روحالله خمینی در سخنرانی آتشینی در اواسط جنگ، صلح با عراق را «دفن اسلام تا آخر دنیا» میداند. خمینی، حتی دو هفته قبل از قبول آتشبس با عراق، هشدار میدهد که ولو «تردید» در ادامه جنگ، «خیانت به اسلام است». (۱۳ تیر ۶۷)
البته این بار هم، وقتی سرانجام قطعنامه ۵۹۸ و آتشبس با عراق را قبول میکند، توضیح بیشتری نمیدهد که آیا از دو هفته قبل، حکم اسلام در مورد آتشبس با عراق تغییر کرده، یا نه.
سخنگویان «خدا»
معرفی سیاستهای حکومت بهعنوان احکام دینی، کار رهبران حکومتهای ایدئولوژیک را بسیار آسان میکند. به این دلیل ساده که بهراحتی میتوانند کارهایی که مصلحت بدانند را، به «خدا» نسبت دهند. خدایی که ظاهراً تنها مفسر دستوراتش هم، خودشان هستند.
به این ترتیب، انتقاد از عقیده یا حتی سلیقه رهبران سیاسی، به معنای «مخالفت با خدا» میشود. حتی اگر این رهبران، عقاید خود را، به هر صورت که بخواهند -و تا هر اندازه که بخواهند- تغییر دهند.