مجموعهمقالات و پادکست «واژهنامه دروغپراکنی» به کلیدواژههایی میپردازد که در گفتمان رسمی حکومت ایران برای انتشار ادعاهای بیمبنای خود استفاده میشود. این کلیدواژهها طی چندین دهه به طور سیستماتیک از سوی مقامات ارشد و رسانههای دولتی ایران استفاده و به تدریج به بخشی جداییناپذیر از سازوکار انتشار اطلاعات نادرست در ایران تبدیل شدهاند.
«الآن در آمریکا هم خود ملت امریکا قبول ندارد این کارهایی را که دارد رئیسشان میکند. الآن مردم آمریکا هم عاصی شدهاند از دست اینها. دنیا اصلاً به عصیان کشیده شده است.» (۱۸ بهمن ۱۳۶۲)
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، این جملات را در زمان ریاست جمهوری رونالد ریگان در آمریکا بیان میکند؛ فردی که از قضا، از جمله محبوبترین روسای جمهور کشورش در قرن بیستم محسوب میشود.
احکام کلی در مورد «مردم» کشورهای غربی، معمولا بخشی جدایی ناپذیر از روایتهای حکومتی در ایران بودهاند. مردم غرب، طبیعتا نظرات مختلفی دارند. ولی مسئولان ایرانی، انگار اغلب آنها را، به نوعی با خودشان همنظر میدانند.
«خواست ملت ایران، نجات مردم آمریکاست»
بخش قابل توجهی از اظهارات رهبر فعلی جمهوری اسلامی، راجع به کشورهای دیگر و مردم آنها هستند. خیلی از این اظهارات هم، به شکلی به آمریکا ارتباط دارند. علی خامنهای، از جمله در زمان ریاست جمهوری دونالد ترامپ میگوید: «آمریکا، دشمنی بزرگتر از ملّت خودش ندارد؛ الان بزرگترین دشمن رژیم آمریکا، ملّت آمریکا هستند... همین دشمن هم هست که این رژیم را به زانو درخواهد آورد.» (۱۰ مرداد ۹۹)
او همچنین در زمان ریاست جمهوری باراک اوباما، اوضاع آمریکا را، به «اعتراف مردم آمریکا» نابسامان میداند؛ به این دلیل که اوباما با شعار «تغییر» سر کار آمده است. استدلال خامنهای این است: «تغییر یعنی چه؟ یعنی وضعیتی داریم که بسیار بد است... اینکه شعار «تغییر» اینقدر در مردم اثر میگذارد، نشاندهنده وضع بد فعلی است... پس بدی مسلّم شد.» (۱ فروردین ۹۱)
محمود احمدی نژاد هم در هنگام ریاست جمهوری خودش، مکررا در مورد وضعیت شهروندان آمریکایی ابرازنگرانی میکند. مثلا میگوید: «امروز خشنترین دیکتاتوریها علیه ملت آمریکا اعمال میشود و سنگینترین خفقانها آنجاست.» او نتیجه میگیرد: «یکی از خواستههای اصلی ملت ایران، نجات مردم آمریکا از حکومت غیردموکراتیک و زورگوی دولت آمریکاست.» (۲۶ خرداد ۸۹)
ابراز نگرانی مسئولان ایرانی، از سوی دیگر شامل مردم اروپا میشود. در اواخر دوره احمدی نژاد، رهبر با ذکر اینکه کشورهای اروپایی «تا خرخره در مشکلات فرو رفتهاند»، روایت میکند: «هر چند روز یک بار، در یکی از این کشورها یا در چند کشور، مردم میآیند در عرصه، از روی ناچاری و ناگزیری داد میکشند و مورد تهاجم نیروهای امنیتیشان قرار میگیرند.» (۲۵ اردیبهشت ۹۲)
علی خامنهای در اوایل دوره رهبری خود، مردم غرب را کسانی معرفی میکند که اگر فقط کمی جمهوری اسلامی را بشناسند، متحول میشوند. جملات خامنهای از این قرارند: « آیا کشورهای بزرگ حاضرند بخشی از برنامههای تلویزیونی خود را در اختیار افکارِ انقلاب اسلامی بگذارند؟ به هیچ قیمتی حاضر نیستند! چرا؟ چون میدانند که وقتی این افکار عرضه شود و به دلهای مردم برسد، آنها را معتقد میکند... اگر فکر ما منتشر شود، همه اینها را عوض خواهد کرد.» (۲۹ تیر ۷۳)
این صحبتها، البته یادآور تصورات مشابه آیتالله خمینی، سالها قبل از رسیدن به قدرت هستند. او در سخنرانی معروفی میگوید اگر حکومت، رادیو را روزی دو-سه ساعت به دست روحانیون بسپرد، آنها «دنیا را آشنا میکنند به احکام اسلام».
در بخشی از همین سخنرانی آمده: «بدهید این فرهنگ را دست ما؛ ما خودمان اداره [میکنیم]. ما یک کسی را وزیر فرهنگ میکنیم و اداره میکنیم. اگر از شما بهتر اداره نکردیم، بعد از ده ـ پانزده سال ما را بیرون کنید.» (۱۸ شهریور ۴۳)
تاثیر بر مردم «امریکا و اروپا و آسیا و آفریقا»
نقل قولهای ثبت شده از روح الله خمینی، پر از ادعاهای بزرگ در مورد تاثیرگذاری بر مردم دنیا هستند. تا جایی که مثلا چند ماه بعد از «نوشیدن جام زهر» و پایان جنگ ایران و عراق، مدعی میشود با ادامه این جنگ، «کل جهان» تغییر کرده است.
عین عبارات او، از این قرار هستند: «جنگ ما کمک به افغانستان را به دنبال داشت، جنگ ما فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت، جنگ ما موجب شد که تمامی سردمداران نظامهای فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت کنند، جنگ ما بیداری پاکستان و هندوستان را به دنبال داشت... صدای اسلامخواهی آفریقا از جنگ هشت سال ماست، علاقه به اسلامشناسی مردم در امریکا و اروپا و آسیا و آفریقا یعنی در کل جهان از جنگ هشت ساله ماست.» (۳ اسفند ۶۷)
بیان این قبیل تصورات، در زمان علی خامنهای هم، بسیار رایج بوده است. در این دوره، بهویژه مقامهای حکومت علاقه خاصی به تکرار این داستان داشتهاند که شهروندان غربی، تحت تاثیر جمهوری اسلامی قرار دارند. این ادعا، از جمله در اواخر دوره ریاست جمهوری باراک اوباما در آمریکا، زیاد تکرار میشود. یعنی، زمانی که بعد از انقلابهای مردمی و تغییر رژیم در چند کشور عربی، سلسله تظاهراتی هم در آمریکا و اروپا صورت میگیرند.
این تظاهرات، که عمدتا از طرف جوانهای چپگرا و منتقد سرمایهداری انجام میشوند، مسئولان ایرانی را به هیجان میآورند؛ مسئولانی که ظاهرا خیال میکنند حکومتها در آمریکا و کشورهایی غربی در حال سقوط هستند و دلیل این تحول، جمهوری اسلامی است.
علی خامنهای در همان مقطع حکایت میکند که «مردم آمریکا در سرتاسر ایالات آمریکا و مردم در هشتاد کشور جهان» قیام کردهاند. بعد، وعده میدهد این مبارزه که «با سردمداری ملت ایران و با پرچم اسلام آغاز شده»، تا «سرنگونی استکبار» ادامه پیدا کند. (۱۱ آبان ۹۰)
او به فاصله چند هفته، در اثبات تاثیرگذاری جمهوی اسلامی ایران بر اعتراضات غرب، به این استدلال متوسل میشود: «جوانان نیویورک و کالیفرنیا شعارهای مردم مصر و تونس را تکرار میکنند... و جوانان مصر و تونس هم از حزبالله و حماس و جهاد اسلامی الهام گرفتهاند». خامنهای با تاکید بر الهامگیری گروههای اخیر از بسیجیهای ایران، نتیجه میگیرد که پس تظاهرات آمریکا، تحت تاثیر بسیج بوده است. (۶ آذر ۹۰)
«رئیسی محبوب ملتها و همه دولتها بود»
رهبر، بر مبنای تصورات خود از مردم غرب، در بهمن ۹۳ نامهای به «جوانان اروپا و آمریکای شمالی» مینویسد. او در آذر ۹۴ هم نامه مشابهی به «عموم جوانان در کشورهای غربی» مینویسد، تا آنها را با عقاید خود آشنا کند. بعد از انتشار این نامهها، مدافعان نظام، ادعاهای عجیب و غریبی را در مورد تاثیرات این نامهها مطرح میکنند. مطرح کنندگان این ادعاها، طیف متنوعی را شامل میشوند.
به عنوان نمونه، حسین نوری همدانی از مراجع تقلید حامی حکومت، میگوید نامه دوم رهبر «موج جدیدی را در جهان و در افکار عمومی مردم ایجاد کرده». این روحانی نتیجه میگیرد: «نفوذ کلام ولی فقیه افزون بر کشورهای اسلامی به اروپا و آمریکا نیز رسیده است.» (۹ بهمن ۹۴) به همین ترتیب، علیرضا عبادی نماینده ولی فقیه در خراسان جنوبی، ادعا میکند که اطلاع دارد: «نامه اول و دومی که رهبر انقلاب اسلامی به جوانان غربی نوشتهاند، دست به دست در حال گردش است.» (۲۵ آذر ۹۸) عظیم ابراهیم پور مسئول قرارگاه ملی پیشرفت و آبادانی سپاه هم، خبر دارد که «محبوبیت» خامنهای بین جوانان اروپایی و آمریکایی، تبدیل به یک «چالش بزرگ» برای اسرائیل شده است. (۱۶ اردیبهشت ۹۷)
در مجموع، به نظر میرسد که در میان چهرههای حکومتی ایران، نوعی رقابت در پخش این قبیل «خبر»های -بهاصطلاح- اختصاصی در جریان است.
فرضا محمد سعیدی امام جمعه قم میگوید «محبوبیت» رهبر «به سراسر دنیا رسیده است». (۲۲ مهر ۹۰) عباس موسوی، سخنگوی وزارت خارجه در دولت رئیسی، حکایت میکند «دنیا اذعان دارد» که علی خامنهای «یکی از دیپلماتهای برجسته دنیا و یک استراتژیست فوقالعاده» است. (۱۴ اردیبهشت ۹۹)
علیرضا پناهیان، روحانی نزدیک به بیت رهبری، حکایتی باز هم جزئی تر را به نقل از «همه دنیا» اعلام میکند: «خاورمیانه که مرکز سیاسی عالم... است توسط سه روحانی اداره میشود: مقام معظم رهبری، آیت الله سیستانی و آقای سید حسن نصرالله. این را همه دنیا میدانند. محصولات حوزه علمیه دارند خاورمیانه را اداره میکنند؛ پرقدرتتر از تمام تاریخ خاورمیانه. همه دنیا این را میدانند.» (۲ اردیبهشت ۹۴)
به طور کلی، نسبت دادن عقاید مقامهای ایرانی به «همه» دنیا، در ادبیات حکومتی رواج بسیاری دارد. گذشته از اینکه آن مقامها، در چه جایگاهی قرار گرفته باشند.
مثلا در زمان ریاست جمهوری حسن روحانی، او به کشورهایی که حکومت ایران را حامی تروریسم میدانند چنین واکنش نشان میدهد: «همه دنیا میدانند که ایران، پیشتاز مبارزه با تروریسم بوده و هست». در همان مقطع، مرتضی مقتدایی، عضو مجلس خبرگان، با انتقاد از قرار گرفتن سپاه پاسداران در فهرست سازمانهای تروریستی دولت آمریکا تاکید میکند: «همه دنیا میدانند که عملکرد سپاه روشن و واضح است و در سالهای اخیر در خط مقدم مبارزه با تروریستها قرار داشته است.»
احمد علمالهدی، در زمان ریاست جمهوری دامادش ابراهیم رئیسی، میگوید آبروی آمریکا نزد «همه ملتها» رفته و به علاوه، «همه دنیا» معتقدند آن کشور جز «جنایت» کاری نکرده است. امام جمعه مشهد با اطمینان ادامه میدهد که «آمریکا... حتی محبوبیتی در دل خود مردم آمریکا ندارد». (۳ فروردین ۱۴۰۳)
بعد از مرگ ابراهیم رئیسی هم، نظر مردم کشورهای دیگر راجع به او، به سوژه روایتهای حکومتی جدید تبدیل میشود. محمدباقر برقراری امام جمعه اسلامشهر، تا آنجا پیش میرود که برای نمازگزاران تعریف میکند: «رئیس جمهور ایران اسلامی فقط محبوب ملت ایران نبود، بلکه او محبوب ملتها و محترم برای همه دولتها بود.» (۴ خرداد ۱۴۰۳)
اهمیت ادعاهای جهانی
خیلی از ادعاهای مسئولان ایرانی در مورد جهان، واکنشهای طنزآلود رسانهها را به دنبال دارند. اما این خبرهای ساختگی، همواره بخش بسیار مهمی از تبلیغات رسمی را تشکیل دادهاند.
هدف از تولید آنها، ایجاد این تصور در داخل بوده که وضعیت مملکت، از مرفهترین کشورهای جهان بهتر است، یا اینکه رهبران نظام، از همه رهبران دنیا تواناترند.
در شرایطی که حکومت، توانایی لازم را برای حل مشکلات کشور ندارد، قابل فهم است که به ایجاد چنین تصویری، احتیاج داشته باشد.
کارکرد مشخص این تصویرسازی، ایجاد نوعی رضایت کاذب بین اقشاری است که امکان دارد چنان خبرهایی را، کمابیش باور کنند. اقشاری که حتی وقتی در اقلیت هستند، حفظ شان برای حکومت، اهمیت حیاتی دارد.