حسن عباسی متولد ۱۳۴۵، یکی از پرمخاطبترین مروّجان خبرهای ساختگی در میان جوانان حامی حکومت جمهوری اسلامی است. تشکلها و نهادهای وابسته به بسیج، به ویژه بسیج دانشجویی، از برگزارکنندگان اصلی مراسم سخنرانی عباسی در مناسبتهای گوناگون بودهاند. او در طی دو دهه گذشته، همچنین مصاحبههای بیشماری با رسانههای حکومتی ایران از جمله صداوسیما داشته است. آقای عباسی فاقد مدرک تحصیلات تکمیلی است، هرچند در میان هواداران خود، تحت عنوان «دکتر حسن عباسی» سخنرانی میکند.
او با اینکه همواره در لباس شخصی ظاهر میشود، فردی نظامی است. عباسی در برنامهای تلویزیونی در آبان ماه ۱۳۹۳، مسئول سابق « توسعه رزمی نیروی دریایی سپاه» معرفی شده است. در مرداد ۱۳۹۵ نیز شکایت حقوقی ارتش از او، در دادسرای نظامی مورد رسیدگی قرار گرفت. این دادسرا مسئول رسیدگی به تخلفاتی است که «اعضای نیروهای مسلح» در ارتباط با «وظایف و مسئولیتهای نظامی و انتظامی» انجام میدهند.
حسن عباسی خود را یک استراتژیست معرفی میکند و رئیس تشکیلاتی تحت عنوان «اندیشکده یقین» است که در سال ۱۳۷۹ اعلام موجودیت کرده است. در سایت اندیشکده یقین، این تشکیلات «یک مرکز بررسیهای دکترینال» معرفی شده و خود عباسی هم در بسیاری از سخنرانیها و مصاحبههایش، به ویژه در دهه ۱۳۸۰، تحت عنوان «رئیس مرکز بررسیهای دکترینال امنیت بدون مرز» معرفی میشود.
سایت این اندیشکده در بخش معرفی، آن را «نخستین اندیشکده» ایران میداند که «به عنوان یک نهاد عمومی تصمیمساز»، در حال «رقابت با نهادهای رسمی به ویژه با مراکز تحقیقات استراتژیک کشور» است.
اندیشکده یقین، تاکنون در مورد میزان و منبع بودجه این سازمان اطلاعاتی منتشر نکرده است.
تهدید به «دفن کردن» و «تکه تکه کردن» مخالفان
یکی از مهمترین خصوصیات تحلیلهای آقای عباسی، ارائه ادعاهای بیپایه و اساس و درعین حال ساده در مورد پدیدههای پیچیده است. در همین چهارچوب، ادبیات او شامل تعمیمهایی کلی میشود که بر مبنای آنها صفتهایی توهین آمیز را، به افراد متعلق به گروههای اجتماعی مختلف نسبت میدهد.
افرادی که هدف خشم آقای عباسی قرار میگیرند، طیف بسیار متنوعی را شامل میشوند. از فوتبالیستها و هنرپیشهها و روانشناسان گرفته تا سیاستمداران و دانشگاهیان منتقد و نهایتا هر کس که با سخنی از او مخالفت کرده باشد.
به طور مثال او در مهر ۱۳۹۵، همه فوتبالیستها را «لمپن» مینامد: «یادت باشد جوان... فوتبالیست یه آدم لمپنی است که بود و نبودش در دنیا و آخرت تو هیچ تاثیری ندارد... یک سری قهرمان پوشالی به نام فوتبالیست هستند، که باید بروند و یک اجنبی را بیاورند تا به اینها فوتبال را یاد بدهد. قهرمانیای که روش آن را یک اجنبی یاد بدهد، معلوم است دیگر چطور قهرمانی و پهلوانی است.... فوتبال ورزش استثماری است که انگلیس و آمریکا برای بسط نظام دو قطبی در جهان رقم زدند.»
همچنین، در فروردین ۱۳۹۸ با تاکید کلی بر اینکه زنان سینمای ایران «عددی نیستند»، از بادیگاردهای هنرپیشههای زن عصبانی میشود که چرا محافظ «یک سری ضعیفه» شدهاند: «گندههابتان در سینما عددی محسوب نمیشوند در هنر جهان. شما که اسم مرد روی خودت گذاشتی، ۱۲۰ کیلو هیکل، پاورلیفتینگ، راه افتادی پشت سر آن زن، تو از آن زن کمتری. اگر مرد باشی خودت را در این مملکت محافظ زنی قرار نمیدهی که هیچ جایگاه انسانی ندارد... هیکل گنده کنی و بشوی محافظ یک سری ضعیفه!»
یا در مرداد ۱۳۹۵ به خاطر نارضایتی از مشارکت نداشتن ارتش در سرکوب اعتراضات ۸۸، آن را نیرویی توصیف میکند که در مواقع حساس اساسا فایدهای برای مملکت ندارد: «پدیدهای به نام بسیج مانع براندازی شد. شما یک جریانی داشتید؛ میلیشیای آمریکایی به نام جنبش سبز. حکومت هم ملیشیایی داشت به نام بسیج. آمد به صحنه و جلوی این ماجرا را گرفت. خوب یا بد. شما دوست دارید مثل ارتش بی سر و صدا تو پادگانها باشند، آب این کشور را ببرد، اصلا آنها هیچ صدایشان در نمیآید و آب از آب تکان نمیخورد، هیچی.»
لحن حسن عباسی در هنگام قضاوت کردن گروههای مختلف، البته وقتی پای معترضان یا منتقدان به حکومت در میان باشد، به مراتب تندتر میشود. در دی ۱۳۹۸ جوانان شرکتکننده در اعتراضات خیابانی را که میگوید به عکس فرمانده سابق نیروی قدس بی احترامی کردهاند چنین خطاب قرار میدهد: «تو بچه مزلّف کف خیابان تهران میخواهی انقلاب اسلامی براندازی کنی! ارباب آمریکاییت با موشک بالستیک جر و واجر شد. تو را هم تو این مملکت دفنت میکنیم، تا دفعه دیگر دستت بالای عکس قاسم سلیمانیها بلند نشود.»
این سخنران در دی ۱۳۹۸ در واکنشی جداگانه به نامه جمعی از فعالان سیاسی داخل کشور که خواستار تلاش برای پرهیز از جنگ شده بودند میگوید: «من به دادستان کل کشور هشدار میدهم که ... اصلاح طلبان دارند با احساسات مردم در قضیه شهادت قاسم سلیمانی بازی میکنند. اگر مردم ریختند این باند اصلاح طلب را در خیابان کشتند، نگویید که هشدار ندادید... اگر همین مردمی که در اهواز، در مشهد، فردا در تهران، پس فردا در کرمان برای بدرقه قاسم سلیمانی توی صحنه آمدند، خونشان به جوش آمد و شما اصلاح طلبان را گرفتند و تکه تکه کردند به جای آمریکاییها، نگویید ما هشدار ندادیم. علوی! [خطاب به محمود علوی وزیر اطلاعات] جلوی این سگ هار تاجزاده را بگیر. والّا این منافقین را مردم ساقطشان میکنند.»
حملات آقای عباسی عموما به کسانی است که آنها را در خط رهبر نمیداند، و وقتی پای آیتالله خامنهای در میان باشد، او را عاری از هرگونه خطا و اشتباه معرفی میکند. در سال ۱۳۹۳ در پاسخ به این شبهه که چطور به همه انتقاد میکند جز رهبر توضیح میدهد: «رهبر انقلاب خوش تیپ نیست، که هست. شجاع نیست، که هست. حکیم نیست، که هست. ۲۵ سال است دشمن را بعد از دفاع مقدس، پشت درهای این مملکت نگاه نداشته است، که داشته. پدر ایران نوین نیست، که هست.... رهبری که کسی نمیتواند بگوید من از او آتو دارم... به چیِ این رهبری باید انتقاد کرد؟»
رئیس اندیشکده یقین اما در خصوص کسانی که پشتوانه حکومتی ندارند، حتی از بیان توهینهای جنسی ابایی ندارد. در جریان سخنرانی خود در اردیبهشت ۱۳۹۵ که از سوی بسیج دانشجویی ترتیب داده شده، خطاب به دانشجویی که جرات کرده در آن جمع از او انتقاد کند میگوید: «امنیتی که آن شهدا ایجاد کردند بر این افراد حرام است. شما لباس زیر ناموست را بدهکار آن جوانها [نیروهای اعزامی به سوریه] هستی... تا کور شود هر آنکه نتواند دید. ما پشت سر قاسم سلیمانی هستیم... تا کاخ سفید ارباب آمریکایتان را به حسینیه زینب تبدیل نکنیم، دست بر نمیداریم.»
بیپروایی او در صدور احکام جنسی تا به آنجا پیش میرود که در سخنانی در سال ۱۳۹۷ اصطلاحا حلالزاده بودن مخالفان حکومت را زیر سوال میبرد: «یکی از دلایلی که جمهوری اسلامی ۴۰ سال دوام آورده عمدتا بابت این است که مردم حلالزاده هستند... برای شنیدن حرف حق و ماندن پای حرف حق، یک عامل اصلی همین حلالزادگی است. سه عامل اصلی دارد: نطفه پاک، شیر پاک، لقمه حلال.»
عباسی در اظهاراتی که متن آن در مهر ۱۳۹۵ منتشر شده، از به «حرامزادگی» غربیها سخن میگوید و در سطح منطقه هم، مردم عربستان و ترکیه را «حرامزاده»تر از سایر کشورها معرفی میکند: «استاد دانشگاه سر کلاس درس دم از پیشرفت غرب میزند... کشوری [غربی] که بیش از ۶۰ درصد جمعیتش زنا زادهاند، کجا پیشرفته است؟... عربستان و ترکیه رتبههای نخست منطقه را دارند و ایران جزو کشورهای سفید در این قضیه است. این نماد پیشرفتگی و توسعهیافتگی است ولی در تئوریهای جامعهشناسی و توسعه تدریس نمیشود.»
چند روز پس از جنجالی شدن اظهارات فوق، آقای عباسی به منتقدان خود هشدار میدهد که اگر به انتقاد از او ادامه دهند، حلالزاده بودن آنها را زیر سوال خواهد برد: «گفته باشم به تمام خبرگزاریها و رسانههای اصلاحطلب اگر در قضیه زنازادگی غربیها یک بار دیگر مسخره کنید، به مردم میگوییم کسانی که تمسخر میکنند به آمار نهادهای بینالمللی، بروند در اصل خود شک کنند.»
توصیه به ازدواج به محض «محتلم شدن»
بخش قابل توجهی از تعمیمهای رئیس اندیشکده یقین، به دغدغههای او در مسائل جنسیتی اختصاص دارند. تا جایی طیف وسیعی از موضوعات مرتبط با دو جنس را، بر اساس فرمولهایی ساده و از پیش تعیین شدهای تفسیر میکند.
او در سخنانی در سال ۱۳۸۷ بدنسازی مردان را با همجنس گرایی، و آرایش کردن زنها را با آنچه «خودفروشی» مینامد مرتبط میداند: «ورزش بدنسازی قبل از انقلاب در اینجا مال همجنسبازان بود و اسمش زیبایی اندام بود. الان هم در غرب این ورزش خاص همجنسبازان است... از آن طرف هم یکی یک خودفروشی دیگر دارد. یک کسی [با] هزار جور بوی عطر و ادکلن و هزار جور ریمل و رژ، زیر ابرو برداشتنهای مختلف و شکلهای مختلف روسری بستن و مانتو [که] گشاد باشد و یا تنگ باشد، کفش چطور باشد، تبرّج میکند، یعنی خودنمایی میکند تا مقبول واقع بشود. اگر امروز ۱۰ نفر متلک گفتند، فردا شد نه نفر، یعنی ای داد! این یعنی اینکه یک نفر کمتر ما را خریده است. این میشود خودفروشی.»
حسن عباسی در یکی از انتقادات متعدد خود از هنرپیشههای زن ایران، آنها را در آبان ۹۸ چنین توصیف میکند: «نه خانواده دارند، نه شوهر دارند، در ۳۰-۴۰ سالگی میروند در برنامههای تلویزیونی مینشینند و میگویند که چرا ما را کسی نمی گیرد. بعد بالاخره یکی میآید و آنها را میگیرد... همه طلاق. یکی طلاق میگیرد... زندگی لمپنی و بی خاصیت این است.»
این سخنران در یک تعمیم جنسیتی دیگر درمرداد ۱۳۹۰ حجاب کم دانشجویان دختر را هم ناشی از نیاز جنسی آنها میداند: «این خانم دانشجویی که بدحجابی و بیحجابی میکند، این خانم ۲۵ سالش است. از ۱۴ -۱۵ سالگی تا الان که ۲۵ سال دارد، ۱۰ سالهای نیاز جنسیاش پاسخ داده نشده است. هر چه هم جلوتر میرود، احساس میکند رقیبهای بیشتری دارند میآیند که این دیده نمیشود و امکان همسر پیدا کردن ندارد. چه اتفاقی میافتد؟ راه میافتد میآید بیرون. این آدم دارد هم به وضعیت هورمونی اش پاسخ میدهد و به وضعیت ذهنیاش.»
دامنه قضاوتهای ضد زن آقای عباسی تا به آنجا گسترش مییابند که از اساس، تحصیلات دانشگاهی دختران را به چشم نوعی «مصیبت» میبیند. مطابق نگاه او: «همه اصرار دارند تبلیغ کنند ادامه تحصیل را. الان یکی از مصیبتها و بدبختیها ما این است که بخش عمدهای از دانشجویان ما دختر هستند. اینها امکان ازدواج ندارند و همینطور دارند درس میخواند و میآیند بالا. مشکلات روحی و روانی در جامعه ایجاد میکند. کسی این را متوجه نیست.»
عباسی در فروردین ۱۳۹۱، تاکید میکند که «یک جهادی باید صورت بگیرد و آن جهاد این است که سن ازدواج باید بیاید زیر ۱۶ و ۱۷ سال»، و به عنوان الگو، «علامه حلی» از فقه معروف شیعه را مثال میزند: «۱۴ یا ۱۵ سالش بود که نصف شب محتلم شد. مادر و پدرش را بیدار کرد و گفت که من محتلم شدم... باید بروید برایم زن بگیرید... خلاصه آن قدر این پسر گیر داد که همان نصف شب رفتند در خانه همسایه را زدند.» حسن عباسی در جمع پسران و دختران دانشجویی که به سخنرانیاش گوش میدهند ادامه میدهد: «همسایه خواب میآید در را باز میکند و میگوید بفرمایید. میگویند ببخشید این بچه ما، عذرخواهی میکنم، امشب محتلم شده است... میگوید این صبیّه شما را اگر موافقید... گفتند حالا نمی شد بگذارید فردا؟ میگویند نمیشود... هیچی، نصف شب رفتند و دختر همسایه را عقد کردند.» عباسی سپس افسوس میخورد که اکنون «نه خانمها متاسفانه این روحیه ایثارگری را دارند، نه آقایان این جرات و جربزه و شجاعت را.»
رئیس اندیشکده یقین، گذشته از زمانهایی که در حال انتقاد از موضوعات خاص است، به طور کلی در سخنرانیهای خود علاقه آشکاری به توصیف جزئیات جنسی نشان میدهد. مثلا در یک سخنرانی که احتمالا در سال ۹۰ انجام شده تعریف میکند: «توی غربیها مرسوم است که خانمهایی که گردنشان کشیده است و زیبایی گردن دارند، با یک گردنبدی این را زینت میکنند و نشان میدهند. یا خانمهایی که کتفهایشان زیبا است، لباسهایی برایشان میدوزند که کتفهایشان لخت باشد. یا خانمهایی که ساق پاهای زیبا دارند، حتما یک جوری کفش میپوشند و پایین دامن را تنگ میگیرند که با برداشتن قدم خاص، آن زیبایی نشان داده بشود.... برای یک آدم همجنسباز وقتی پشت یک مردی را میبیند که یک جین تنگ پوشیده است، همان قدر تحریککننده است که یک خانمی مانتو تنش نباشد و دامن نپوشیده باشد و همان شلوار را پوشیده باشد.»
یا در سخنرانی دیگری در سال ۱۳۸۷ با پیدا کردن «یک» ضرب المثل با موضوع جنسی، مدعی میشود آن ضرب المثل «دکترین» تمام ملتهای هم نژاد با انگلیسیهاست :«آنگلوساکسونها -انگلیسیها، آمریکاییها، استرالیاییها، کاناداییها- یک دکترین دارند، ضرب المثلهای هر ملتی دکترین آن ملت است!... میگویند که اگر به شما تجاوز شد و شما احساس کردید که نمیتوانید مقاومت کنید، استقبال کنید تا لذت ببرید.... مبنای دانش روابط بین الملل در حوزه انگلوساکسونها این گزاره و روایت مستهجن انگلیسیهاست. القا میکنند به ملتها که زمانی که به شما تجاوز میشود، شما که نمیتوانید مقاومت کنید، پس استقبال کنید تا لذت ببرید.»
تحلیل «پت و مت» و «ایکیوسان» و «یوگی» و «باب اسفنجی» و «کنگ فو پاندا»
بخشی از مشهورترین سخنرانیها و مصاحبههای حسن عباسی، به برداشتهای توطئهآلود او از فیلمها و کارتونها اختصاص دارد. ویژگی تحلیلهای هنری آقای عباسی این است که با توجه به ذهنیتی که به عنوان استراتژیست از خود دارد، هر چه در فیلمها و کارتونها را میبیند را دارای معانی پنهان استراتژیک میداند که فقط خود او متوجهشان شده است.
او از جمله در مرداد ۱۳۹۲، کاراکترهای تعدادی انیمیشن سرگرمکننده را حاصل تلاشهای پیچیده کشورهای جهان برای معرفی «انسانِ کامل یا طراز» به کودکان میبیند؛ با توصیفاتی از این قبیل: «کشور چکسلواکی در سال ۷۳-۷۴ یک انیمیشن برای انسان طراز میسازد به نام انیمیشن پت و مت… مدل دوم را کشور لهستان تولید کرد: کارتون بولک و لولک... یک روشی را ژاپنیها دنبال کردند که ضد کشور چک بود. در سال ۷۲-۷۳ یک انیمیشنی ساختند به نام ایکیوسان... که هدفش این بود که بگوید جامعه به بن بست رسیده و این کودک باید رفع مشکل کند.»
رئیس اندیشکده یقین، در جای دیگر مدعی میشود که حرف «اس» –اول کلمه سوپرمن– روی لباس سوپرمن، درواقع اول کلمه «سوپرپاور» به معنی ابرقدرت است: «مطالعه سوپرمن برای ما نکات و نتایج خیلی جالبی داشت. وقت زیادی از ما گرفت... اس که روی لباس سوپرمن است برای القای سوپر پاور است به معنی ابر قدرت.»
او میافزاید: «در جمع بعضی از مدیران تلویزیون گفتم که آنها جشن ۷۵ سالگی سوپرمن را گرفتند... انسان طرازی که شخص رهبری مطالبه کرده تا شما توی برنامههایتان پخش کنید، چه شد تعریف انسان طراز؟ این انسان کامل و این انسان طراز شهید فهمیده است؟ شهید همت است؟ آیت الله بهجت است؟... انسان طراز صدا و سیما کلاه قرمزی و پسرخاله،هادی و هدا، زیزی گولو است. یک انیمیشن تاثیرگذار هم بود که در حوزه رسمی نبود. در حوزه آگهی بود که آن هوتن و سیا ساکتی بود!»
حسن عباسی در مهر ۱۳۹۱ کارتون یوگی و دوستان را توهین به مقدسات معرفی میکند: «در کارتون یوگی، برخیها اخیرا متوجه شدند که به ائمه و انبیا و ملائکه توهین میشود. در آن زمان بارها داد زدیم که این کارتون دارد به حضرت نوح توهین میکند... چطور شما را در جهان تربیت کردند برای اقتصاد مرکانتیلیستی و طمع محور! در طبقه پایین کشتی یک میمونی بود و هست که هر وقت میخواست که این کشتی به حرکت در بیاید و پرواز کند، یک سبد موز میآید پایین. میمون شروع میکند دویدن به طمع اینکه به موزها برسد.»
او درشهریور ۱۳۹۶ اهداف استراتژیک کارتون باب اسفنجی را هم چنین توضیح میدهد: «انیمشن باب اسنفجی... میخواهد لیبرالیسم را بسط بدهد. در کتاب فلسفه اش میگوید. ثانیا قرار است هفت گناه مسیحیت را که در مسیحیت برتافته شده و عالم غرب همین هفت تا گناه را قبول دارند [در ذهنها جابیندازد]... در آنجا گناههای اصلی همین هفت تا هستند.»
عباسی در سخنرانی دیگری در اسفند ۱۳۹۲ تعریف میکند که پاندای کارتون کونگ فو پاندا سمبل حضرت موسی است اما هیچ کس جز او متوجه این موضوع نشده: «فو یا پاندای کنگ فو کار... موسی را نشان میدهد. طاووس شن همان فرعون است. بز طالع بین همان پیشگو یا ساحر است است که برای فرعون پیشگویی کرد. چین که همه شان خوک هستند، سرزمین موعد است که باید اینها بیایند و آنجا را بگیرند و همان فلسطین است... شکست شن توی دریا همان ماجرای غرق فرعون توی رودخانه است و شکاف شدن آبها....پانداهای انتهای فیلم هم قوم بنی اسراییل را تداعی میکرد!... دوبله شده رفته ارشاد مجوز گرفته و هیچ کس متوجه نشده.»
این سخنران در تحلیل فیلمهای سینمایی و از جمله فیلمهای ایرانی نیز، از همین نوع تصورات خود بهره میگیرد. تا آنجا که حتی در مصاحبهای در آبان ۱۳۸۹ در مورد فیلم «درباره الی» اصغر فرهادی، به این سوال که «بالاخره معلوم است که الی چه نامی است؟ مخفف است یا اسم است، مثلاً الهام، الناز...» چنین پاسخ میدهد: «نمیدانم، شاید این کلمه مخفف دو حرف نخست واژهٔ اسلام لیبرال، یعنی آی و ال باشد! در آن صورت عنوان فیلم میشود: دربارهٔ اسلام لیبرال!»
رئیس اندیشکده یقین اما با استفاده از ارتباطات حکومتی خود، در دی ۱۳۸۹ به عنوان یکی از «هفت سینماگر» عضو هیات داوران «جشنواره فیلم فجر» در بخش «مسابقه سینمای ایران» انتخاب میشود. جشنوارهای که بسیاری از چهرههای سینمای ایران، امکان رقابت در آن را ندارند.
او بعد از انتصابش به این سِمت، خود را «رئیس تیم داوری» جشنواره معرفی میکند. همزمان، در مصاحبهای تمسخرآمیز در مورد مسعود کیمیایی کارگردان پیشکسوت سینمای ایران –که حسن عباسی در زمان نمایش فیلم مشهور «قیصرِ» او در سال ۱۳۴۸، سه ساله بوده– میگوید این کارگردان باید قدردان «نظام» باشد که به او اجازه داده فیلم بسازد: «نظام تا الان هم گذاشته توی این مملکت فیلم بسازی و توی اون جشنوارهای که من رئیس تیم داوری جشنواره فیلم فجر بودم، فیلم جناب عالی رو آوردم بالا! ... ما به امثال تو توی این مملکت شرایط را دادیم که توانستی جلو بیایی!»
وعده نابودی آمریکا و اسرائیل و عربستان و امارات و بحرین و کویت و اردن و قطر
بسیاری از اظهارات جنجالی رئیس اندیشکده یقین، در زمینه موضوعات به گفته او «راهبردی» هستند. این سخنران از جمله، حامی افزایش درگیری ایران با آمریکاست و تصویری بسیار ساده را از این درگیری و نتایج آن ارائه میدهد.
به عنوان نمونه، او در بهمن ۱۳۹۸ راه حل آسان مشکلات اقتصادی کشور را گروگان گرفتن آمریکاییها میداند: «ببینید شیوه بودجه درآوردن سپاه چطوری است؟ سپاه یک جاسوس میگیرد: جیسون رضاییان. آمریکا میگوید تو را به خدا بدهیدش به ما، بهتان پول میدهم. دولت یک میلیارد و هفتصد میلیون دلار میگیرد که این جاسوس را تحویل بدهید... حالا شهید سپاه یعنی قاسم سلیمانی را که میزنند، دولت سه میلیارد دلار از خون بهای قاسم، درآمد خالص از قطر داشته... بابا راهش این است. میخواهید مشکل تحریمها حل بشود، ماهی یک بار، ۱۰-۲۰ تا آمریکایی بگیریم، بابت هر یک آمریکایی، یک میلیارد دلار بگیرید. هفتهای یک میلیارد دلار هم بگیرید، سال ۵۱ هفته است، میشود ۵۰ میلیارد دلار.»
عباسی در مهر ۱۳۹۲ به مقامهای ایرانی میگوید اگر در مذاکره با آمریکاییها، شرایطی که او میگوید را روی میز بگذارند، نتیجه میگیرند: «ما زمانی میتوانیم بگویم پای میز مذاکره بردیم، که اینها محقق بشود: ۱- آمریکا تمام وب سایتهای پورن را ببندد. ۲– باید حجاب را به رسمیت بشناسد و بپذیرد که حجاب بگذارد. ۳- باید وال استریت را به عنوان مرکز ربای جهانی، ببندد؛ اقتصاد ربوی را باید کنار بگذارد. ۴- اسراییل و بساطش را از اینجا جمع کند و ببرد. [۵-] آمریکا باید بپذیرد مسلمان بشود. از من به شما نصحیت: تا اینها را به دین خودتان در نیاوردهاید، دست از سرشان بردارید.»
رئیس اندیشکده یقین به طور کلی، از بی پرواترین «پیشبینی» کنندگان حکومتی در ایران محسوب میشود. شاید اولین خاطرات تصویری بسیاری از مردم از حسن عباسی، مربوط به مقطع حمله آمریکا به عراق در فروردین ۱۳۸۲ باشد که او با حضور مستمر در بخشهای خبری سیما، پیش بینی میکرد آمریکاییها موفق به شکست دادن ارتش صدام حسین نمی شوند.
او حتی یک سال پس از اظهارات معروف رهبر جمهوری اسلامی مبنی بر اینکه اسرائیل «۲۵ سال آینده را نخواهد دید»، روی دست او بلند میشود. حسن عباسی طی سخنانی در شش مهر ۱۳۹۵ اعلام میکند: «نه تنها رژیم صهیونیستی ۲۵ سال آینده را نخواهد دید، و نه تنها شش خاندان صهیونیستی در منطقه -عربستان، امارات، بحرین، کویت، اردن، قطر- بنا به گفته آمریکاییها ۱۰ سال آینده را نخواهند دید، که حتی ایالات متحده نیز بنا بر برآورد استراتژیستهایشان ۲۵ سال آینده را نخواهد دید.»
ظاهرا روش آقای عباسی این است که اگر در جستجوی اینترنتی، افرادی آمریکایی را پیدا کند که از موضوعات مورد علاقه او -مثلا سقوط آمریکا- حرف زدهاند، صحبت آنها را به عنوان پیشبینی «آمریکاییها» یا «استراتژیستهایشان»- اعلام میکند. او در استفاده از این روش تا آنجا پیش میرود که به جوانان بسیجی خبر میدهد که «مردم غرب»، همگی دلباخته حماس و حزب الله شدهاند. عباسی در مصاحبهای در ۲۱ شهریور ۸۹ میگوید: «حماس و حزبالله که مصداقهای حمایت ایران از تروریسم هستند، به گونهای در دل مردم جهان و غرب جا پیدا کردهاند که همگان اکنون خود را حامی حماس و حزبالله، یعنی حامی تروریسم مورد ادعای غرب میشناسند. به این دلیل است که مقولهٔ حمایت ایران از تروریسم برای افکار عمومی جهان روز به روز بیشتر رنگ میبازد.»
او حتی در دی ۱۳۹۷ در نمایشگاهی تحت عنوان «ایران ۱۴۴۴»، مژده میدهد که در آن سال، جمهوری اسلامی ایران باید انتظار اتفاقات بزرگ و انتشار اخباری از این قبیل را داشته باشد: «نشست جماهیر اسلامی در بیت المقدس، ... برگزاری مراسم تاسوعا و عاشورا در حسینیه کاخ سفید، برگزاری مراسم نیمه شعبان در مهدیه باکینگهام لندن، مراسم شبهای قدر در مسجد ورسای پاریس،.... بلیط سفر به ایستگاه فضایی شهید تهرانی مقدم». آقای عباسی، با خنده میافزاید: «حالا مریخ و نپتون و پلوتون را هم میگذاریم در دستور کار.»
حسن عباسی در تابستان ۱۳۹۹ به اعلام پی در پی برنامههایی عجیب برای تشکیل وزارتخانههای جدید در آینده میپردازد که نشاندهنده علاقه او به معرفی خود به عنوان کاندیدایی مناسب برای اداره دولت ایران تلقی میشود. او در همین ارتباط از جمله، از برنامههای خود برای تشکیل «وزارت مسجد»،«وزارت ادب» ،«وزارت آسایش» ،«وزارت غذا» ،«وزارت کدآمایی» (اقتصاد) و حتی «وزارت امور سیاره» (امور خارجه) سخن میگوید.
با چنین ذهنیاتی در مورد آینده، حسن عباسی در مرداد ۹۲ اعلام میکند در حال آموزش استراتژی به بچههای مهدکودک و مربیانشان است تا آنها را برای استراتژیست شدن آماده کند: «ما اولین کشوری هستیم که استراتژی برای کودکان را در بخش فرمال یعنی در بخش آموزش و پرورش رسمی به جایی رساندیم... انشاالله این توفیق را داریم که... از اول مهر امسال، [تدریس] استراتژی برای کودکان را با کارشناسان و مربیان تربیت شده به مهد کودکهایی که اعلام آمادگی کردهاند میفرستیم.» او سپس ویدیویی از آنچه آموزش استراتژی به خردسالان مینامد را به نمایش میگذارد. در این ویدیو، یک کودک در حضور حسن عباسی و زنان مربی دارد یک شعر «استراتژیک» را میخواند که یادآور شعرهای معمول در مهدکودکها در زمان جنگ است: «ما مومن و مسلمونیم، دینمونو خوب میدونیم، به هفت چیز ایمان داریم، که اونا رو میشماریم، اولی ایمان به خداست،... ایمانِ پنجم ماها، ایمان به فرشتهها، جبرئیل و میکائیل، اسرافیل و عزرائیل! ...هفتم ایمان به غیبه، اینو ندونی عیبه...»
آقای عباسی از سوی دیگر، در مورد «توطئههای صهیونیستی» با هدف جلوگیری از رسیدن جمهوری اسلامی به اهداف مورد نظر هشدار میدهد. او مثلا در مرداد ۱۳۹۱ تاکید میکند: «خدا میداند توطئه صهیونیستی چیزی نیست جز آنکه برای عقیم کردن دختران از چیپس و پفک استفاده کند!... آنهایی که فکر میکنند که چرا مراکز زنان و زایمان و نازایی اینقدر پرمشتری است بروند ببینند در ۲۰ سال گذشته مهمترین خوراک و تنقلات دختران مملکت مدل توپیاش بوده یا موتوریاش.»
او در تیر ۱۳۹۰ از «توطئهای» به نام گسترش افکار «فروید یهودی» در صداو سیما پرده برمیدارد: «مهمترین سریالی که از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش میشود، ساختمان پزشکان، مروج افکار فروید روانشناس یهودی است.» عباسی میگوید: «مردم امروز مراجعهشان به روانشناسها، به مراتب از رفتن پیش یک روحانی که عالم علم اخلاق است بیشتر است. بارها من شنیدهام، جوانهایی که مشکل زناشویی دارند، میگویند که سه بار تا به حالا رفته ایم پیش روانشناس و روانکاو. آن روانشناس و روانکاو اسلام را میشناسد؟ مناسبات اخلاقی جنسی اسلامی را میشناسد؟ نه! فقط فروید را میشناسد.»
ابعاد توطئههای پیچیدهای که او به یهودیان نسبت میدهد، تا به اینجاها میرسند که آنها را در کار «زنای ذهنی» با مسلمانها و تاثیرگذاری بر جنین آنها میداند. حسن عباسی در مرداد ۱۳۹۰ تعریف میکند: «پدیده زنای ذهنی این است: وقتی عمل جماع جنسی انجام میدهید، حتما اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، و حتما بسم الله الرحمن الرحیم میگویید. آدابی دارد. وقتی آن آداب رعایت نمیشود، شیطان در آن جماع جنسی شریک میشود. وقتی شریک شد، آن بچه حتما شبیه کسی میشود که در مخیّله یکی از آن زوجین بوده است! مثلا نگاه میکنید میبینید قیافه بچه از نظر ژنتیک به یکی از این پدر و مادر رفته، ولی از نظر خلقوخو به یکی دیگر رفته.»
عباسی میافزاید: «چرا یهود تلاش جدی دارد که بیشتر هنرپیشههای طراز اول جهانی مال خودش باشند؟ چون یهود میخواهد جامعه آینده، و بشر آینده شبیه یهودیها باشند. چند تا هنرپیشه طراز اول را برایتان بشمارم که یهودی هستند؟ مردان جهان، اینها را در مخیله خودشان نگه میدارند و سکس فانتزی، سکس تخیلی میکنند. در آینده، زنان جهان، شبیه زنان یهودی هستند که در فیلمها بودهاند، چون در مخیله مردها بوده است! در مقابل، مردها هم همین طور، چند نفر از مردهای هنرپیشه را برایتان بشمارم که یهودی هستند؟ این در ذهن خانمهای جهان مینشیند. خانمهای جهان که مرد مورد علاقهشان این بوده است و با همسرشان نزدیکی جنسی میکنند، بچهای که به وجود میآید، خلق و خوی او، شبیه همان کاراکتر یهودی است!»
نگرانیهای حسن عباسی در مورد یهودیان، البته به روایتهای اختصاصی او از تاریخ گذشته ایران هم گسترش مییابد. از جمله ادعایی جنجالی، احتمالا در سال ۱۳۹۳ مبنی بر اینکه کوروش هخامنشی صهیونیست بوده است: «همین الان یکی از مشکلات سیاسی نظام این است که در ایرانیگرایی، یک گروهی افتادهاند دنبال قضیه کوروش، که این ذوالقرنین است...این آدم فاسدی بوده و این آدم صهیونیست بوده به تعبیر امروزیها! سه تا شاه یعنی خشایار، داریوش و کوروش ببینید چطور پرستیده میشوند توسط یهودیها. منشا حرکت یهودیها بودهاند و هستند.»
رئیس اندیشکده یقین در سخنرانی دیگری در سال ۱۳۸۷ اساسا تمدن هخامنشی را یهودی میداند: «یک برنامهای داشتم در اصفهان، حوزه منازعات تمدنی را داشتیم بررسی میکردیم. پنج تمدن اصلی تاریخ جهان را در ۲۵۰۰ سال گذشته مورد بررسی قرار دادیم. هر پنج تا آنها یهودی بودند. اولیش تمدن هخامنشی!»
«از آن طرف دنیا دعوتنامه دارم»
در کنار تمام اظهارات جنجالی حسن عباسی، ویژگیهای شخصی او هم به دلایل مختلف خبرساز بودهاند.
یکی از این ویژگیها، تعریفهای مکرر او از خود در سخنرانیهای متعدد است. او از جمله در یک سخنرانی معروف که زمان دقیق آن مشخص نیست مدعی میشود: «چند تا چیز من را توی انقلابیون و نیروهای مسلح باب [رایج] کردم. یکی آستین کوتاه است... سال ۶۲ -۶۳ من عینک ری بن میزدم... خوب این عجیب بود، یک بسیجی، صورتش را با تیغ بزند، پیراهنش را زیر شلوار بگذارد، آستینهایش را بالا بزند، بعد عینک ری بن هم بزند؟... [بعد] عینک امریکن اپتیک میزدم! آن موقع که حقوق ما ۱۰ هزار تومان بود، ۱۲۰ هزار تومان عینک امریکن اپتیک خریده بودم.»
رئیس اندیشکده یقین در همین سخنرانی روایت میکند که به هدایت الله لطفیان فرمانده سابق نیروی انتظامی رهنمود داده که ماموران پلیس عینک آفتابی بزنند تا زنهای راننده از آنها حساب ببرند: «دارم مردم شناسی بِهِتان درس میدهم. [بعضی خانمها] گواهینامه ندارند، بعد یکطرفه میروند و ورود ممنوع میروند. تا به یک پلیس میرسند میگویند [با ادا] اِاِ... آقای پلیس!... [پلیسها] دست و پایشان را گم میکنند... گفتم یه راه داریم. عینک برایشان بخرید. عینک که میزنند، طرف شیشه ماشین را میکشد پایین، چشم را نمی بیند دیگر... طرف مقابل دست و پایش را گم میکند.»
ادعاهای عباسی در مورد جایگاه علمی خودش، و به ویژه اینکه از بیش از دو دهه پیش با عنوان «دکتر حسن عباسی» در سخنرانیها و مصاحبههای مختلف حاضر میشود، از دیگر ماجراهای خبرساز او بوده است. توجه به این موضوع، پس از آن شدت گرفت که در سال ۸۳، مجتبی ذوالنور، جانشین وقت نماینده رهبر در سپاه، برای کسانی که تصور میکردند عباسی دکترا دارد توضیح داد: «برادرم آقای عباسی دکتر نیستند. ایشان در رشته فلسفه مقطع کارشناسی مشغول تحصیل هستند.»
در اردیبهشت ۱۳۸۵ زمانی که یکی از شرکت کنندگان در مراسم سخنرانی حسن عباسی، اظهارات ذوالنور در مورد مدرک تحصیلیش را یادآوری میکند، عباسی در پاسخ توضیحات بسیار مفصلی میدهد، که البته که از هیچ کجای آن استنباط نمی شود که او از جایی مدرک تحصیلات تکمیلی گرفته است.
توضیحات آقای عباسی در این حد است که: «به مدت سه سال کارشناس ارشد رادیو و تلویزیون بودم. از دست همین آقای لاریجانی [رئیس وقت صداوسیما] جایزه ویژه در بحثهای کارشناسی گرفتم. اگر کسی میآید مثلا فقط در مورد ادبیات یا اقتصاد یا سیاست و غیره صحبت میکند، من فقط مانده بود فردوسی پور یک شب نیاید و به جایش من بروم فوتبال بگویم، یا اینکه آن خانم نیاید آشپزی بگوید، من بروم. اگر اصرار دارید که عباسی دکتر نیست، یک دکترین پیدا کنید که بتواند دکترین ارائه بدهد و دکترین او را آن طرف دنیا درس بدهند! فعلا الان در آدمهای زنده، فقط عباسی است که دکترین او را در خارج از کشور دارند درس میدهند!»
او در ادامه، خود را از «ارشدترین» استراتژیستهای غرب هم بالاتر میداند: «آقای هنری کیسینجر ۸۹ سالش است و ارشدترین استراتژیست غرب است. من الان ۳۹ سالم است... نیویورک تایمز، در هفته هر وقت که در مورد من مطلب میزند، در پرانتز مینویسد the Kissinger of Islam [کیسینجر اسلام]! من هنوز نصف سن آقای کیسینجر را هم ندارم.»
البته برخی از روزنامه نگاران مخالف جمهوری اسلامی، همچون امیرطاهری و کلیفورد مِی، در نوشتههایی برای حسن عباسی لقب «کیسینجر اسلام» را به کار بردهاند. توصیفی که عمدتا برای اثبات این دیدگاه بوده که باید حرفهای تند عباسی در مورد نبرد با غرب را جدی گرفت و استراتژی «واقعی» حکومت ایران تلقی کرد. ولی ادعای آقای عباسی که «دکترین» او را در «خارج» درس میدهند از اساس ساختگی است و در آرشیو نیویورک تایمز هم، بر خلاف ادعای عباسی هرگز لقب کیسینجر اسلام یا لقبی شبیه به آن برای او به کار نرفته.
در حقیقت، او زمانی ادعا کرده نیویورک تایمز «هر هفته» از او با لقب «کیسینجر اسلام» یاد میکند که پیش از آن، حتی یک بار هم نامش در این روزنامه نیامده است. هرچند در سالهای بعد، دو بار نام حسن عباسی در نیویورک تایمز برده شده. نخست، ۷ سال بعد در ۱۸ فوریه ۲۰۱۳ که در گزارش خود از یک گردهمایی تحت عنوان «هالیوودیسم» در تهران، به سخنرانی حسن عباسی در این گردهمایی هم اشارهای دارد. دفعه دوم، ۱۳ سال بعد در ۱۰ اوت ۲۰۱۹، که نیویورک تایمز در خبری از یک آتش سوزی در تانزانیا، اظهارات فردی به نام «حسن عباسی» از مسئولان دولتی آن کشور آفریقایی را نقل میکند.
به هر ترتیب، آقای عباسی در سالهای بعد نیز، هر از گاه ناچار به توضیح در مورد دلیل استفاده از لقب «دکتر» برای خود بوده و هرگز نتوانسته توضیح دهد در کجا و تا چه مرحلهای درس خوانده است. از جمله در آذر ۹۵ که در پاسخ به سوال یک دانشجو میگوید: «در مورد اینکه دکترای من در چه رشتهای است؛ من در ۱۴۰ تا زیرنظام نظریه پردازی میکنم. حرفهایم هم در وب سایتها موجود است. اگر یکی از آنها را کسی توانست رد کند، بیاید و جواب بدهد.... در عمرتان شنیده بودید که علوم غربی تثلیثی است؟... تعریف دقیق توحید را شنیده بودید؟ این یک قلم از بحثهای ماست!»
این سخنران در خرداد ۱۳۸۷ مدعی میشود «دانشگاههای آن طرف دنیا» در تلاشند او را جذب کنند ولی زیر بار نمیرود: «از خیلی از دانشگاههای آن طرف دنیا دعوتنامه دارم. البته خیلی هم پستهای این طرف و آن طرف و در مجموعه به من پیشنهاد شده است. ولی افتخارم این است که یک معلم و یک محقق باشم.»
ادعاهای عباسی در مورد وضعیت علمی خودش، توام با حملات پی در پی او به کسانی بوده که در دانشگاههای معتبر درس خوانده و مدرک گرفتهاند.
در مهر ۱۳۹۵ همه تحصیل کردههای دانشگاه صنعتی شریف را این گونه قضاوت میکند: «فارغ التحصیلان شریف چه گلی به سر مملکت زدند؟ چرا از دانشگاه ما فارغ التحصیلی مثل حسن تهرانی مقدم [از مسئولان اصلی صنایع موشک سازی سپاه] بیرون نمی آید؟... یکی از سلسله شبکههای ترویج فساد اخلاقی توسط سپاه ردگیری شد و در کانادا دستگیر شد، این شخص دانش آموخته دانشگاه شریف بود، پس از دستگیری، بیش از ۷۰۰ دانشجو و دانش آموخته شریف در نامهای که نام و امضایشان پای آن بود به دستگیری این فرد اعتراض کردند.»
او همچنین در سخنانی در سال ۱۳۹۳ با رد صلاحیت کلی کارشناسان مسائل آب و محیط زیست میگوید: «الان تمام سدهای کشور آبش کم شده و خشک شده است. یک دلیل اصلی هم بیشتر ندارد: معصیت بالاست... طرحهای هواشناسی و مسائل محیط زیست، اگر جواب میداد، آمریکا الان دو سومش در خشکسالی وحشتناک به سر نمی برد.... [در کشور] بحران ایمان داریم. چون از هر ۱۰۰۰ نفر، ۹۹۹ نفر نمی دانند که ایمانشان باید به چه چیز تعلق بگیرد... مگر اینکه دوباره بزرگان اهل اخلاق را صدا کنند و بروند در بیابان نماز استسقاء بخوانند، خدا به بعضی از این بزرگان رحم کند و پشت سدها آب جمع بشود و پر آب بشود.»
گذشته از وضعیت تحصیلی، یکی دیگر از ادعاهای آقای عباسی که در سالهای گذشته مورد توجه رسانههای ایران قرار گرفته، سوابق او در زمان جنگ است.
این سوابق، به ویژه از زمانی خبرساز میشود که علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی و جانشین فرمانده سپاه در زمان جنگ، در جریان یک برنامه تلویزیونی در خرداد ۱۳۸۹ یادی از حسن عباسی میکند.
در این برنامه زنده، شمخانی در حال صحبت در مورد پایان جنگ و از جمله بمبارانهای شیمیایی عراق است که وحید یامین پور مجری برنامه به ناگهان میگوید آقای عباسی با برنامه تماس گرفته و پرسیده: «اگر علت پذیرش اتمام جنگ به خاطر استفاده عراق از سلاح شیمیایی بود، خب الان هم احتمال استفاده از سلاح هستهای در مقابل ایران وجود دارد. پس ما باید تسلیم شویم؟» شمخانی با ذکر اینکه نگفته به خاطر سلاح شیمیایی تسلیم شدیم پاسخ میدهد: «عراق وقتی جنگ را شروع کرد، ۱۲ لشکر داشت. روزهای آخر جنگ ۶۲ لشکر داشت. سازمان ما روز آغاز جنگ چه بود و روز نهایت جنگ چه بود؟... اصلا معادله قدرت به هم خورده بود. چون افرادی مثل آقای عباسی توی جنگ نیامدند، و عباسیهای فراوانی به جنگ نیامدند. امروز همانهایی که نیامدند انتقاد میکنند. اصلا ما مشکل اعزام نیرو پیدا کرده بودیم.»
با پخش شدن حرفهای علی شمخانی، حسن عباسی و هوادارانش با انتشار عکسهایی از او در لباس نظامی مدعی میشوند که در جبهه حضور فعال داشته است. خود عباسی هم در سخنرانیهایش، به بهانههای گوناگون به این سوابق اشاره میکند. مثلا در آذر ۱۳۹۵ وقتی دانشجویی از او میپرسد اگر این قدر طرفدار حضور ایران در سوریه است چرا برای جنگیدن به آن کشور نمی رود، یقه پیراهنش را باز میکند و با نشان دادن یک «پلاک» جلوی دوربین میگوید: «به من ماموریت دادهاند جلوی اربابهای تو بایستم» - که ظاهرا یعنی او سه دهه پیش این پلاک را در جبهه به گردن داشته است.
البته، برخی از اظهارات عباسی در مورد سوابق جبهه اش، به نوبه خود به ابهامهای جدیدی میانجامد. مثلا این صحبتهای او که: «بالای شهر موصل دو گلوله ضد هوایی خوردم. [کالیبر] ۱۲ و ۷ دهم میلی متر. گلوله ‘دوشیکا’ [دوشکا] از فاصله ۱۰ متری!… من ۲۰ سالم بود... با ۱۸ تا مرفین، از طریق خاک ترکیه، ۳۵۰ کیلومتر روی قاطر، ما را عقب آوردند. اگر بخواهند که رکوردهای دفاع مقدس را بنویسند، طولانی ترین رکورد حمل مجروح مال ما بود. من در آن مدت اعتیاد پیدا کردم به مرفین... باید ترک اعتیاد میکردم، جفت پاهایم هم قطع میشد، وسط این مساله، برای ما مرخصی گرفتند و ما را بردند گذاشتند وسط سفره عقد. یک ماهه از رختخواب بلند شدم.»
مشکل اظهارات جدید آقای عباسی این بود که گلوله دوشکا، این قدرت را دارد که از زمین بدنه فلزی هلیکوپتر یا حتی هواپیما را سوراخ کند. در نتیجه، به راحتی نمی شد فهمید چگونه ممکن است دو گلوله ضدهوایی «از فاصله ده متری» به پای کسی بخورند و نه تنها پا را کلا از بین نبرند، که فرد در عرض یک ماه از رختخواب بلند شود و سر سفره عقد بنشیند.
ولی فارغ از همه این ابهامات، مشخص است که بحثهای مرتبط با «اعتبارسنجی» ادعاهای حسن عباسی، پرسش چندانی را در میان مخاطبان او ایجاد نمیکنند.
آقای عباسی، با وجود همه ابهامات ادعاهایش، کماکان یکی از پرمخاطب ترین سخنرانان جمعهایی است که از سوی بسیج و زیرمجموعههای آن برگزار میشوند. ظاهرا شناخت بسیاری از افراد حاضر در این جمعها از مسائل جهان نیز، از زاویه مطالبی است که از زبان «رئیس اندیشکده یقین» میشنوند.
حتی اگر در سخنرانیهای خود برایشان تعریف کند که «مردم غرب» عاشق حماس و حزب الله هستند، «صهیونیست» بودن کوروش هخامنشی را افشا کند، از توطئه «عقیم کردن دختران با چیپس و پفک» پرده بردارد، فوتبال را توطئه انگلیس و آمریکا برای «بسط نظام دو قطبی در جهان» بداند، مدعی شود «نیویورک تایمز هفته در مورد او مطلب میزند»، یا هشدار بدهد که مردم با فکر کردن به هنرپیشههای یهودی موقع «نزدیکی جنسی» بچههایی با «کاراکتر یهودی» ایجاد میکنند.
حسن عباسی در نهایت، نمونهای مثال زدنی از مبلّغان نظریههای ساختگی در ایران است که، با برخورداری از حمایتهای حکومتی، از دسترسی ویژه به تریبونهای عمومی برخوردارند. مبلّغانی که در جایگاه «استراتژیست»های حکومت نشستهاند و ادعاهایشان، در میان بسیاری از کسانی که سرنوشت دیگران را تعیین میکنند، جدی گرفته میشوند.