محسن رنانی
استاد اقتصاد دانشگاه
ممنوعیت چند همسری و ازدواج فامیلی بر ضخامت بیشتر کورتکس مغز اروپاییان نسبت به آسیاییها تاثیر داشتهاست.
شاخدار
محسن رنانی، اقتصاددان، در نشست رونمایی از کتاب «روایت مسعود» (درباره مسعود نیلی، اقتصاددان) در مجموعه «کتاب شرق» گفت (توییتر، اینستاگرام، تلگرام): «ممنوعیت چند همسری و ازدواج فامیلی بر ضخامت بیشتر کورتکس مغز اروپاییان نسبت به آسیاییها تاثیر داشته» و این موضوع را با جلوتر بودن اروپا در روند توسعه نسبت به دیگر قارهها، مربوط دانست. رنانی میگوید (دقیقه ۱۰:۴۰):
همواره مسیر توسعه را با عجله طی کردیم؛ برخی جنبههای توسعه چندصد سال طول میکشد. چند همسری در اروپا در سال ۱۰۰۰میلادی ممنوع شده و ازدواج فامیلی در اروپا ۰/۳ درصد است؛ در حالی که این آمار در کشور ما ۲۵درصد برآورد میشود! این موضوع با تغییرات فیزیولوژیک بر کورتکس مغزی زنان و مردان تاثیر جدی میگذارد ؛ کورتکس مغزی اروپاییان نسبت به آسیاییان ضخیمتر است. میدانید که کارکرد عقلانیت فرد از کورتکس مغزی او نشأت میگیرد.
در ادامه این ادعاها را بررسی میکنیم. آیا چند همسری، هزار سال پیش در اروپا ممنوع شدهاست؟ آیا مقایسه رنانی از آمار ازدواج فامیلی در ایران و اروپا دقیق است؟ آیا هزار سال ممنوعیت چند همسری و ازدواج فامیلی، ممکن است باعث تغییرات ژنتیکی شود؟ آیا چند همسری و و ازدواج فامیلی بر ضخامت کورتکس مغز تاثیر دارد؟ آیا کورتکس مغز اروپاییان از آسیاییها بزرگتر است؟ آیا کارکرد عقلانیت فرد از کورتکس مغزی او نشأت میگیرد؟
- درست.
درک نقش قشر مغز (Cerebral Cortex) مشهور به لایه یا ماده یا سلولهای خاکستری مغز، در فرآیندهای شناختی، یکی از موضوعات کلیدی در علوم اعصاب است. قشر مغز، لایه بیرونی و چینخورده مغز است که مسئول پردازش اطلاعات حسی، زبان، تفکر، تصمیمگیری، حافظه و کنترل حرکات ارادی است.
ضخامت قشر مغز (Cortical Thickness) یکی از شاخصهای مهم ساختاری است که در تصویربرداری مغزی برای بررسی تفاوتهای فردی، تحولی یا پاتولوژیک در عملکرد شناختی استفاده میشود. قشر مغز به نواحی عملکردی مختلفی تقسیم میشود که هر یک با عملکردهای شناختی خاصی مرتبطاند. برای مثال:
ضخامت قشر مغز با استفاده از تصویربرداری تشدید مغناطیسی ساختاری (sMRI) و تحلیلهای مبتنی بر مدلسازی سطحی قابل اندازهگیری است. به طور معمول، ضخامت قشر مغز بین ۱/۵ تا ۴/۵ میلیمتر است و بسته به ناحیه مغزی و سن فرد متفاوت است. مطالعات متعددی نشان دادهاند که ضخامت بیشتر در برخی نواحی خاص مغز با عملکرد شناختی بهتر مرتبط است. برای مثال:
با این حال، رابطه بین ضخامت قشر و شناخت، خطی یا یکنواخت نیست. در برخی موارد، کاهش ضخامت در دوران نوجوانی میتواند نشانهای از بلوغ عصبی و بهینهسازی شبکههای شناختی باشد، نه زوال. براساس این مطالعات عوامل مختلفی میتوانند بر ضخامت قشر مغز تأثیر بگذارند، از جمله:
قشر مغز ساختاری کلیدی در مغز انسان است که مسئولیت طیف وسیعی از کارکردهای شناختی را بر عهده دارد.
- نیمهدرست.
یافتههای انکار نشدنی وجود دارد که نشان میدهد ضخامت قشر مغز، در جمعیتهای مختلف متفاوت است اما توجه به این نکته بسیار ظریف مهم و تعیینکننده است که تفاوتهای (واریانس) درون جمعیتی بیشتر از تفاوت بین جمعیتهای مختلف است. در ادامه، چند مطالعه علمی معتبر را که به بررسی تفاوتهای ضخامت قشر مغز در میان گروههای جمعیتی مختلف پرداختهاند، بهصورت خلاصه ذکر میکنیم:
۱. تفاوتهای جمعیتی در ضخامت لوب جزیرهای و ارتباط آن با عملکرد شناختی؛ لینک
این تحقیق نشان داد در میان افراد آمریکایی آفریقاییتبار (AA, African–Americans) ضخامت لوب جزیرهای (اینسولار) و ارتباط آن با عملکرد شناختی در مقایسه با آمریکایی سفید (CA, Caucasian–Americans) بهطور معناداری کمتر است. کاهش ضخامت لوب جزیرهای با کاهش عملکرد شناختی (ارزیابیشده با آزمون MoCA) و کاهش جریان اطلاعات خالص در این ناحیه مرتبط بود.
۲. تفاوتهای جمعیتی در ضخامت قشر مغز در میانسالی و سالمندی؛ لینک
این تحقیق نشان داد که افراد سیاهپوست در مقایسه با سفیدپوستان و لاتینتبارها کاهش بیشتری در ضخامت قشر مغز در سنین بالاتر دارند. این تفاوتها ممکن است به عوامل اجتماعی مانند تبعیض نژادی و نابرابریهای اقتصادی مرتبط باشد.
۳. تفاوتهای جمعیتی در ضخامت قشر مغز در نوجوانان؛ لینک
نتایج این تحقیق نشان داد که تفاوتهای جمعیتی در ضخامت قشر مغز، بهویژه در نواحی مرتبط با پردازش تهدید، بین نوجوانان سفیدپوست و سیاهپوست وجود دارد. این تفاوتها عمدتاً به نابرابریهای اجتماعی و اقتصادی نسبت داده شدهاند.
۴. تفاوتهای جمعیتی در ساختار مغز در بزرگسالان سالم؛ لینک
مطالعهای که به بررسی تفاوتهای ساختاری مغز بین بزرگسالان سفیدپوست و آفریقایی-آمریکایی پرداخت نشان داد که تفاوتهای معناداری در ضخامت قشر مغز در نواحی مختلف، از جمله لوبهای پیشانی، آهیانهای، گیجگاهی و پسسری، بین این دو گروه وجود دارد. این یافتهها بر اهمیت در نظر گرفتن تفاوتهای جمعیتی در تحقیقات تصویربرداری مغزی تأکید میکند.
۵. تفاوتها در ساختار قشر مغز در سالمندان آسیایی شرقی و قفقازی، لینک
مطالعهای منتشرشده درباره تفاوتهای ساختاری قشر مغز بین سالمندان آسیایی شرقی و سفید (Caucasian) اتفاقا نتایج متفاوتی داشت. این تحقیق نتایج نشان داد که گروه آسیایی شرقی در نواحی خاصی مانند شیار گیجگاهی فوقانی راست و شکنج پسمرکزی ضخامت قشر بیشتری دارند. در مقابل سفیدها در نواحی مانند قشر گیجگاهی عرضی چپ و شکنج زبانی ضخامت قشر بیشتری نشان دادند. این تفاوتها ممکن است به عوامل فرهنگی، زبانی یا ژنتیکی مرتبط باشند.
۶. تفاوتهای ساختاری مغز بین جمعیتهای چینی و سفید: یک مطالعهٔ جامع مورفومتری؛ لینک
در این تحقیق روی بیش از ۳۰۰ فرد سالم از دو گروه جمعیتی چینی و سفید (Caucasian) با تطبیق سنی و جنسی، نواحی خاصی مثل لوب پیشپیشانی و نواحی بینایی در دو گروه، ضخامت متفاوتی نشان دادند. برخی نواحی در گروه چینی ضخیمتر و برخی در گروه سفید نازکتر بودند. نواحی زبانی و حافظهای، تفاوت حجم مادهٔ خاکستری داشتند که میتواند به تفاوتهای زبانی یا فرهنگی ربط داشته باشد. تفاوتهایی در الگوهای چینخوردگی قشر مغز گزارش شد که ممکن است بازتاب تفاوتهای رشد عصبی باشد. این تفاوتها میتواند از ترکیب عوامل ژنتیکی، فرهنگی و محیطی ناشی شود.
***
تفاوتهای گزارششده بهطور متوسط در حد ۰/۱ تا ۰/۳ میلیمتر و عمدتاً در قشر حسی‑حرکتی، گیجگاهی میانی و پیشپیشانی است. اثرات سن، وضعیت اجتماعی‑اقتصادی و شاخص توده بدنی بخش بزرگی از این انحراف معیارها را توضیح میدهند.
در تحقیقی که به بررسی تفاوتهای ژنتیکی در ساختار قشر مغز بیش از ۲۲هزار نفر در اروپا (non-Hispanic white) پرداخته، نشان میدهد پراکندگی درونجمعیتی بسیار بزرگتر از فاصله میانگین بین جمعیتهاست. تفاوتهایی که در ژنهای معمول بین جمعیتها وجود دارد (که به آنها SNP میگویند)، فقط بخش خیلی کوچکی (کمتر از ۵درصد) از تفاوتهایی را که در ضخامت قشر مغز بین افراد دیده میشود، توضیح میدهد. بنابراین، عواملی مثل نحوه رشد در دوران کودکی، تغذیه و میزان استرس نقش مهمتری دارند و میتوانند این تفاوتها را بیشتر یا کمتر کنند.
بنابراین همانطور که مشاهده میشود، این درست است که جمعیت سفید (Caucasian) در تحقیقات مختلف ضخامت قشر مغزی بیشتری داشته اما این مقدار تحت تاثیر ترکیبی از سن، جنس، اصلونسب ژنتیکی و محیط و وضعیت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است. تفاوتهای متوسط بینجمعیتی (برای مثال، برخی نواحی حرکتی و گیجگاهی در شرقآسیاییها ضخیمتر و بخشهایی از قشر پیشپیشانی در اروپاییتبارها باریکتر است) وجود دارد، اما پراکندگی درونجمعیتی بسیار بزرگتر از فاصله میانگین بین جمعیتهاست.
- نادرست.
ممنوعیت چندهمسری (Polygamy) در اروپا بهطور کامل و یکسان در یک زمان خاص اتفاق نیفتاد، بلکه بهمرور زمان و در مناطق مختلف اروپا با روندهای اجتماعی، حقوقی، و مذهبی متفاوتی به اجرا درآمد. در روم باستان، چندهمسری در عمل رایج نبود، و نظام حقوقی روم تنها ازدواج با یک زن را بهعنوان ازدواج رسمی (Legal Marriage) میپذیرفت. البته رابطه با کنیزها یا معشوقهها وجود داشت.
با رسمی شدن مسیحیت در امپراتوری روم (۳۱۳ میلادی، فرمان میلان) آموزههای مسیحی که ازدواج را تکهمسری میدانستند، کمکم در قوانین رسمی منعکس شدند. پاپ گریگوری هفتم (دوران پاپی: ۱۰۷۳-۱۰۸۵ میلادی) نقش مهمی در انحصار کلیسا در «رسمیت ازدواج» داشت. اصلاحات او بر مبنای تجرد روحانیون بنا شدهبود، زیرا نگران بود مقامات کلیسایی موروثی نشود. پیش از او، ازدواج یک قرارداد عرفی یا خانوادگی بود. پس از این دوره، کلیسا ازدواج را به عنوان یک آیین مقدس (Sacrament) تعریف کرد و استانداردهایی مانند تکهمسری و ممنوعیت طلاق را الزامآور کرد.
با اینحال این موضوع درباره قوانین رسمی حاکم است که بیشتر جنبه حقوقی و کاربرد در زمینه وراثت داشتهاند و ربطی به تعدد شرکای جنسی (Body Count) ندارد. ضمن اینکه با ظهور کلیسای انگلیکن و پادشاهی هنری هشتم (۱۵۰۹ تا ۱۵۴۷) حرمت طلاق در بخش زیادی از اروپا برداشتهشد و افراد، اعم از زن و مرد پس از مرگ همسر یا طلاق، همسر دیگری اختیار میکردند. با این حال داشتند چند همسر همزمان، در قوانین سکولار مدرن اروپا، طبق فرمان ناپلئون تا امروز هم ممنوع بودهاست.
هیچ مطالعه جمعیتی بزرگ که پیوند مستقیمی میان نرخ چندهمسری، تکهمسری یا بیهمسری و میانگین ضخامت قشر مغزی انسانی را گزارش کند، منتشر نشدهاست. شواهد موجود یا به گرایش جنسی و هویت (نه تعداد شریک) میپردازند یا حجم نمونه بسیار کوچک دارند و بهطور کلی به ادعای محسن رنانی بیربط هستند:
بنابراین رواج یک قانون در اروپا در محدوده زمانی کوچک و تعریف حقوقی محدود نمیتواند قابل تعمیم به آنچه در تفاوت غلظت آنزیمی خاص در لوب پیشانی موشهای کوهی و دشتی دیده میشود، باشد و این ادعا نادرست و بیاساس است.
- غیر قابل اثبات.
حساسیت درباره ازدواج با محارم از زمان تمدنهای سومر و بابل و آشور در بینالنحرین رواج داشته و در یونان و رم باستان هم مکروه و ممنوع بودهاست، در تمدن مصر باستان حداقل میان فراعنه دیده میشود. اما ازدواج فامیلی (Cousin marriage)، بهویژه میان پسرعمو و دخترعمو، در اروپا از دوران باستان تا قرون وسطی (بیشتر به منظور حفظ ثروت درون خانواده) رایج بود. با این حال، از از قرن نهم میلادی، کلیسای رم بهتدریج محدودیتهایی برای ازدواجهای خویشاوندی وضع کرد.
با فروپاشی امپراتوری رم غربی، کلیسا کاتولیک حرمت ازدواج تا درجه خویشاوندی چهار (فرزندان عمو و عمه و دایی و خاله) را بین پیروان خود رواج داد. اما در قرن نهم کلیسا ازدواج با خویشاوندان تا سطح ششم را هم ممنوع کرد (نوههای عمو و عمه و دایی و خاله والدین). این ممنوعیت ۳ قرن ادامه داشت تا در شورای لاتران چهارم (۱۲۱۵ میلادی) تعداد درجات ممنوعه دوباره به چهار برگشت.
این تغییرات باعث شد که ازدواج با خویشاوندان نزدیک، مانند پسرعمو و دخترعمو، از قرن نهم میلادی به بعد بهتدریج در اروپا نامطلوب و مکروه شمرده شود. در کشورهای اروپای غربی و شمالی، ازدواج فامیلی بسیار نادر است و معمولاً کمتر از ۰/۵درصد از ازدواجها را شامل میشود. در ایران نرخ کلی ازدواج فامیلی ۳۸/۶درصد بوده و رایجترین نوع ازدواج فامیلی، ازدواج بین پسرعمو و دخترعمو با ۲۷/۹درصد از کل ازدواجها است. بنابراین عددهای محسن رنانی درست نیست اما مقیاس آن حدودا درست و قابل پذیرش است.
برای پیامدهای بزرگ در سطح جمعیتی، تفاوت میانگین زیادی لازم نیست و کافیست که انتخاب انباشتی در جهت خاصی، چند نسل ثبات داشته باشد (نمونه مقاله اول). عدم ازدواج فامیلی در جمعیت سفید اروپایی (Caucasian) برای هزار سال برقرار بوده و هست. با اینحال تاکنون هیچ تحقیق MRI با مقیاس جمعیتی بزرگ که میانگین ضخامت قشر مغزی فرزندان حاصل از ازدواج فامیلی را با گروه غیرخویشاوند مقایسه کند، انجام نشدهاست. اغلب دادهها به پیامدهای بالینی (معلولیتهای فیزیکی و شناختی) بسنده کردهاند. دونمونه:
بنابراین ازدواج فامیلی میتواند از راه افزایش بروز جهشهای مغزی نادر، ضخامت قشر مغز را به صورت پاتولوژیک در نواحی محدود تغییر دهد؛ ولی فعلا شواهدی مبنی بر تاثیر سیستماتیک بر میانگین ضخامت قشر مغز در جمعیتهای دارای نرخ بالای همخونی وجود ندارد.
ادعای محسن رنانی از کنار هم قرار دادن عبارتهای به ظاهر درست و قانعکننده شکل گرفته اما واقعا بیربط است. حتی بعضی از فکتهای او درست هم نیست و واضحا غلط یا بیپشتوانه است. چند همسری به معنای حقوقی و قانونی آن برای مدتی ممنوع بوده و ازدواج فامیلی تقریبا هزار سال است در اروپا منسوخ شدهاست اما هیچ تحقیق وجود ندارد که رابطهای بین این وقایع قانونی و عرفی اروپا و تغییر فیزیولوژیک در ساختار مغز انسان را نشان دهد.
ادعای رنانی درباره تفاوت ضخامت قشر مغز جمعیت اروپایی (Caucasian) تا حدودی با شواهد همخوانی دارد هرچند برای آسیاییها کاملا هم دقیق نیست و بعضی نواحی قشر مغزی در افراد چینی ضخامت بیشتری داشتهاند. اما اولا بخش زیادی از تفاوتها (اعم از ژنتیک و محیطی) درون جمعیتی است تا بین میانگین جمعیتهای بزرگ با هم (از نظر آماری بسیار مهم است که که نشان میدهد همبستگی ضعیف است)، ثانیا عواملی مانند تغذیه، شرایط رشد و … میتواند ارتباط قویتری را نشان دهد.
از همه مهمتر ادعای محسن رنانی نمیتواند تفاوت توسعهیافتگی در آلمان غربی با آلمان شرقی، تفاوت کره جنوبی با کره شمالی، یا هنگکنگ با سرزمین اصلی چین را توضیح دهد. یا در نمونهای دیگر بسیاری از مناطق توسعه یافتهتر در جنوب غرب و شمال شرق ایالات متحده (رنگ آبی در نقشه زیر)، ازدواج فامیلی قانونی است.
در مجموع کنار هم قرارگرفتن گزارههای علمی به ظاهر درست اما ناهمخوان و بعضا بدون شواهد و استفاده از تعمیمهای نابجا (تغییرات آنزیمی در جوندگان صحرایی تک همسر به جمعیت انسان اروپایی از قرون وسطی تا کنون) و تقلیلهای نهچندان دقیق (تقلیل مفهوم توسعه به متغیر ضخامت کورتکس مغز) در این ادعای محسن رنانی آن را مصداق بارز «شبهعلم» میکند.
بنابراین فکتنامه به ادعای محسن رنانی که «چند همسری و ازدواج فامیلی بر ضخامت کورتکس مغز تاثیر داشته و کورتکس مغزی اروپاییان نسبت به آسیاییان ضخیمتر است» نشان شاخدار میدهد.
شاخدار
گفته یا آمار، به قدری نادرست و مضحک است که حتی مرغ پخته هم به خنده میافتد!
درباره نشانهای میرزاروش کار ما