محمد مرندی
مشاور ایران در مذاکرات هستهای و مدرس دانشگاه
اعدامشدگان سال ۶۷ افرادی هستند که به عنوان سربازان پیاده نظام صدام حسین علیه ایران جنگیدند.
نادرست
آنان زندانیان چپگرای غیرمسلمانی بودند که بر سر تفتیش عقاید و با اتهام ارتداد و خروج از دین در جریانی موسوم به «چپکشی» اعدام شدند.
محمد مرندی، استاد دانشگاه و تحلیلگر سیاسی نزدیک به حکومت ایران در مصاحبهای با پیرز مورگان، روزنامهنگار و مجری شناخته شده بریتانیایی گفت کسانی که در سال ۶۷ در ایران اعدام شدند «افرادی هستند که علیه ایران جنگیدند، و به عنوان سربازان پیاده نظام صدام حسین جنگیدند».
محمد مرندی، فرزند علیرضا مرندی، رئیس تیم پزشکی علی خامنهای که در برنامه «بدون سانسور» پیرز مورگان حرف میزد (لینک بایگانی) در واکنش به این معرفی مورگان از رئیسی، که گفته بود: «رئیسی عضو کمیسیونی بود که هیئت مرگ خواند میشد که دستور اعدام فراقضایی هزاران زندانی سیاسی را در سال ۱۹۸۸ صادر کرده بود»، گفت:
«… او [رئیسی] افراد را اعدام نمیکرد، ایشان آن زمان در دستگاه دادگستری بودند، افرادی که شما به آنها اشاره کردید که تعدادشان به مراتب کمتر از چیزی هست که ادعا می کنید، آنها در واقع - این چیزی است که حکومتهای شما باید بابتاش شرمگین باشند- آنها افرادی هستند که علیه ایران جنگیدند، اینها به عنوان سربازان پیاده نظام صدام حسین جنگیدند، به کشور خیانت کردند و در ایران بمبگذاری کردند و بالا ۱۷ هزار انسان را کشتند. از جمله رئیس جمهور و نخست وزیر و رئیس دیوان عالی کشور.»
سخنان مرندی در این گفتگو مورد استقبال گسترده هوادارن حکومت در ایران قرار گرفت و بخشهای مختلف این مصاحبه در شبکههای اجتماعی بازنشر شد. (لینک۱، لینک۲)
اما این ادعای مرندی تا چه اندازه صحت دارد؟ آیا افرادی که در سال ۶۷ در ایران اعدام شدند علیه ایران جنگیدند و سربازان پیادهنظام صدام بودند؟
اشاره پیرز مورگان و محمد مرندی در این گفتگو به اعدام گسترده (یا به عبارت دقیقتر «ناپدیدسازی قهری») زندانیان سیاسی در ایران در تابستان سال ۱۳۶۷ است. اعدامهایی که هنوز با گذشت ۴ دهه به دلیل عدم شفافیت جمهوری اسلامی در این باره، تعداد دقیق آن مشخص نشده.
تخمین سازمان عفو بینالملل از این اعدامها با استناد به گزارشها و تحقیقات صورت گرفته حدود ۵ هزار نفر در سراسر کشور است. سازمان مجاهدین خلق ادعای کشته شدن ۳۰ هزار تن را دارد، و افراد نزدیک به جمهوری اسلامی مدعیاند این تعداد کمتر از ۵۰۰ نفر بوده.
در آن زمان ابراهیم رئیسی، معاون دادستان کل تهران بود و در جریان اعدامهای سال ۶۷ یکی از اعضای «هیئت رسیدگی به وضعیت زندانیان سیاسی» معروف به «هیئت مرگ» شد. هیاتی که در غیاب فکتها و سندها، نقش آنان در این اعدامها در فایل صوتی که بیت بیت آیتالله منتظری در مرداد سال ۱۳۹۵ منتشر کرد، روشنتر شد.
رئیسی فعالیت قضایی خود را از ۲۰ سالگی، یعنی از سال ۱۳۵۹، و به عنوان دادستان کرج آغاز کرد. بعد از مدتی همزمان دادستان همدان هم شد. او از ۱۳۶۴ به تهران منتقل شد و جانشین یا معاون دادستان تهران شد و در سال ۱۳۶۸ دادستان کل تهران شد.
اوج اعدامهای مورد اشاره در این مصاحبه در تابستان سال ۱۳۶۷ بود. از دهه اول مرداد ماه آن سال آغاز شد و حدود دو ماه به طول انجامید.
شاید بتوان گفت استناد اصلی ادعای مرندی درباره اینکه افراد اعدام شده پیادهنظام صدام بودند و علیه ایران جنگیدند، فتوا یا نامهای منتسب به روح الله خمینی، رهبر پیشین جمهوری اسلامی است. دستوری که برای اعدام زندانیان سیاسی و مشخصا هوادارن مجاهدین خلق در سال ۶۷ صادر شده و مبنی کار قوه قضاییه در آن زمان و پایه استدلال هواداران جمهوری اسلامی در سالهای بعد قرار گرفت. متن تاریخ انتشار مشخصی ندارد، اما از فحوای آن برمیآید که در صورت صحت مربوط به بهار یا تابستان سال ۶۷ باشد:
«از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کردهاند، با توجه به محارب بودن آنها و جنگ کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنها برای صدام علیه ملت مسلمان ما و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانهٔ آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تا کنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رای اکثریت آقایان حجتالاسلام نیری دامت افاضاته (قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی (دادستان تهران) و نمایندهای از وزارت اطلاعات میباشد، اگر چه احتیاط در اجماع است، و همینطور در زندانهای مراکز استان کشور رای اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازم الاتباع میباشد، رحم بر محاربان سادهاندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید، آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند اشداء علی الکفار باشند. تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد. والسلام».
در این فتوا مشخصا خمینی با اشاره به درگیریهای مجاهدین با حکومت در مرزها بر افزایش فشار به زندانیان و کسانی که در زمان وقوع این اتفاق و مدتها پیش از آن در زندان به سر میبردند، تاکید میکند و از قوه قضاییه و سایر دستگاهها میخواهد «اشداء علی الکفار» باشند. به گزارش سازمان عفو بینالملل تصویر این فتوا اولین بار در سال ۷۹ منتشر شد.
این نامه با استفتائی از سوی احمد خمینی که در آن زمان رئیس وقت دفتر خمینی بود کامل میشود. احمد خمینی از پدرش در مورد جزئیات این اعدامها میپرسد:
«پدر بزرگوار حضرت امام پس از عرض سلام آیتالله موسوی اردبیلی در مورد حکم اخیر حضرتعالی درباره منافقین ابهاماتی داشتند که تلفنی در سه سوال مطرح کردند.
۱- آیا این حکم مربوط است به آنهایی که در زندانها بودهاند و محاکمه شدهاند و محکوم به اعدام گشتهاند ولی تغییر موضع ندادهاند و هنوز هم حکم در مورد آنها اجرا نشده است یا آنهایی که حتی محاکمه هم نشدهاند محکوم به اعداماند.
۲- آیا منافقینی که قبلاً محکوم به زمان محدودی شدهاند مقداری از زندانشان، را هم کشیدهاند ولی بر سر موضع نفاق میباشند محکوم به اعدام میباشند.
۳- در مورد رسیدگی به وضع منافقین آیا پروندههای منافقینی که در شهرستانهایی که خود استقلال قضایی دارند و تابع مرکز استان نیستند باید به مرکز استان ارسال گردد یا خود میتوانند مستقلاً عمل کنند. فرزند شما احمد».
پاسخ روحالله خمینی از طریق احمد به موسوی اردبیلی داده میشود:
«در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است. سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید. در مورد رسیدگی به وضع پروندهها در هر صورت که حکم سریع تر انجام گردد، همان مورد نظر است».
آیتالله منتظری هر چند به دلیل یکی بودن دستخطها در پرسش و پاسخ این استفتا را مشکوک میداند، اما در توضیح واکنش خود به این استفتا در صفحه ۶۲۸ کتاب خاطراتش مینویسد:
«من به آیت الله موسوی اردبیلی که آن زمان رئیس شورای عالی قضایی بودند پیغام دادم: "مگر قاضیهای شما اینها را به پنج یا ده سال زندان محکوم نکردهاند! مگر شما مسئول نبودی! آن وقت تلفنی به احمد آقا میگویی که اینها را مثلا در کاشان اعدام کنند یا در اصفهان؟! شما خودت میرفتی با امام صحبت میکردی که کسی که مثلا مدتی در زندان است و به پنج سال زندان محکوم شده و روحش هم از عملیات منافقین خبردار نبوده چطور ما او را اعدام کنیم؟! مگر اینکه جرم تازهای مرتکب شده باشد که بر اساس آن جرم او را محاکمه کنیم».
منتظری در روز نهم مرداد در نامهای به آیتالله خمینی اعتراض خود را به این اعدامها اعلام میکند. او در نامهای دیگر در ۱۳ مرداد به خمینی توضیح میدهد که به اصطلاح «سر موضع بودن» افرادی که برای اعدام فرستاده میشوند چگونه تشخیص داده میشود و چقدر بیارتباط به عملکرد و حتی مواضع آنهاست.
منتظری وقتی میبیند نامههایش به خمینی بینتیجه است، یادداشتی خطاب به «نیری قاضی شرع، اشراقی دادستان رئیسی معاون دادستان پورمحمدی نماینده اطلاعات» مینویسد و در بندی از این یادداشت میگوید:
«…مجرد اینکه اگر آنان را آزاد کنیم به منافقین ملحق میشوند موجب صدق عنوان محارب و باغی بر آنان نمی شود، امیرالمومنین (ع) نسبت به ابن ملجم هم قصاص قبل از جنایت انجام نداد با اینکه خودش فرمود او قاتل من است.»
بر اساس این بند از یادداشت به نظر میرسد که احتمالا یکی از بهانههای مطرح شده برای اعدام این افراد واهمه از کاری بود که ممکن بود در آینده انجام دهند و ربطی به گذشته و آنچه که انجام داده بودند، نداشت.
درباره اینکه چنین فتوا و متعاقب آن استفتائی از آیتالله خمینی وجود دارد یا نه در میان نیروهای درون حاکمیت هم دو دستگی وجود دارد. برخی با این استدلال که اساسا «فتوا امر محرمانهای نیست» و نمیتوانسته در زمان صدور مخفی بماند به کلی منکر وجود چنین فتوایی هستند. این فتوا در «صحیفه امام» هم که مجموعه سخنان و پیامهای خمینی است هم نیامده. برخی دیگر اما بر وجود چنین دستوری صحه میگذارند اما آن را فتوا نمیدانند. از جمله مرکز اسناد انقلاب اسلامی که این متن را «نامه»ای میخواند که «رسما محارب بودن سازمان منافقین را اعلام و دستور داد حکم محارب را برای منافقینی که همچنان بر سر موضع حمایت از این سازمان و دشمنی با جمهوری اسلامی هستند را صادر کنند.»، رجانیوز هم توصیف مشابهی از آن دارد.
در کتاب «روایت رهبری: مناسبات جمهوریت و اسلامیت در تعیین ولی فقیه» نوشته سید یاسر جبرائیلی، از هواداران جوان جمهوری اسلامی هم با اشاره به این دستور آمده:
«حضرت امام(قدّسسرّه) به مسئولان مربوط دستور دادند تا ضمن بررسی مجدّد وضعیّت منافقین در زندان، آن دسته از این افراد را که همچنان بر سر موضع نفاق و همراهی با سازمان هستند، بهعنوان نیروهای داخلی یک سازمان محارب که با استفاده از فرصت، در صدد آشوبگری و تحریک دیگران به شورش هستند، اعدام کنند».
در ادامه به متن دستور یا فتوی اشاره میکند.
با نگاهی به این بحثهای درون حکومت بیشتر به نظر میرسد بر سر اینکه این دستور فتوا بوده یا نه اختلاف نظر وجود دارد و درباره اصل وجود چنین متنی و صدور این دستور اختلاف چندانی نیست.
سازمان مجاهدین خلق ایران از خرداد ۱۳۶۳ در عراق مستقر شدند. از ابتدای سال ۱۳۶۷ و در ماههای پایان جنگ ایران و عراق تحرکات نظامی مجاهدین خلق به اوج خود رسید.
۷ فروردین ۱۳۶۷ عملیات « آفتاب» که اولین اقدام نظامی بزرگ مجاهدین تا به آن زمان علیه جمهوری اسلامی بود انجام شد. دو ماه بعد، در ۲۸ خرداد ۱۳۶۷، مجاهدین عملیات «چلچراغ» را انجام دادند که مدعی هستند در نتیجه این عملیات رهبر جمهوری اسلامی مجبور به پذیرش قطعنامه ۵۹۸ شد.
یک ماه بعد و در ۲۷ تیرماه ۱۳۶۷ خبر پایان جنگ ۸ سال ایران و عراق و پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی آیتالله خمینی اعلام شد.
سوم مرداد ۱۳۶۷، یک هفته بعد اعلام رسمی پایان جنگ ایران و عراق، مجاهدین عملیات «فروغ جاویدان» را آغاز کردند و جمهوری اسلامی هم چند روز بعد با عملیات «مرصاد» به آن پاسخ داد.
همزمان با درگیریها در مرز غربی کشور، در شهرهای مختلف ایران هم دستگیریهایی در جریان بود.
در صفحه ۵۶ گزارش سازمان عفو بینالملل با عنوان «اسرار به خون آغشته، کشتار ۶۷» درباره اینکه اعدامشدگان سال ۶۷ چه کسانی بودند آمده:
«بعضی از ناپدیدشدگان [سال ۶۷] از زندانیان سابقی بودند که از زندان آزاد شده بوده اما در هفتههای منتهی به مرداد ۱۳۶۷ یا مدت کوتاهی پس از حمله مسلحانه سازمان مجاهدین خلق در ۳ مرداد آن سال، دوباره دستگیر شده بودند. بسیاری از این افراد بلافاصله بعد از دستگیریشان قهراً ناپدید شدند، و مقامها و مسئولان از ارائهی هرگونه اطلاعاتی دربارهی سرنوشت آنان یا محل نگهداریشان خودداری کردند. محتوای مصاحبههایی که سازمان «عفو بینالملل» با بازماندگان و اعضای خانوادههای قربانیان انجام داده نشان میدهد که این موج دستگیری ها در شهرهای مختلف اتفاق افتاده است.»
در بخش دیگری از این گزارش آمده:
«زندانیان شامل پزشکان و پرستاران، مهندسان، معلمان و دانشگاهیان، کارگران، و همچنین افرادی میشدند که در زمان دستگیری شان دانش آموز دبیرستانی یا دانشجو بودند. بعضی از آنان در دوران شاه نیز متحمل سال ها حبس ناعادلانه، شکنجه، و سایر رفتارهای بی رحمانه، غیرانسانی و ترذیلی شده بودند. اکثر زندانیان اعضا یا هواداران سازمان مجاهدین خلق بودند که به دلیل اعتقادات سیاسی و فعالیتهای مسالمت آمیزی نظیر پخش کردن روزنامه و جزوه، شرکت در تظاهرات، جمع آوری کمک های مالی برای خانواده های زندانیان، یا مراوده با فعالان سیاسی به زندان افتاده بودند. باقی زندانیان به گروههای مختلف سکولار و چپ گرایش داشتند و به شکل مشابه،. به دلیل اعتقادات مذهبی و سیاسی صلح آمیزشان زندانی شده بودند.
بعضی از زندانیان، بدون این که اصلا محاکمه و محکوم شده باشند، خودسرانه در زندان نگه داشته شده بودند؛ بعضی از آنان دورههای حبس ناعادالنهای، از حبس ابد تا دورههای کوتاهترِ دو سه ساله، را سپری می کردند؛ بعضی از زندانیان نیز دورهی محکومیتشان را سپری کرده و قرار بود به زودی آزاد شوند.»
بعد از پایان فروغ جاویدان در واقع در زمانی که شکست مجاهدین خلق در این عملیات مسجل شد، اعدامهای گسترده زندانیان مجاهد زندانی در سراسر کشور آغاز شد.
هر چند موج اول اعدامها در مرداد ۶۷ بیشتر متمرکز بر زندانیان مجاهد خلق بود، اما در مرحله بعدی اعدام گروهی از زندانیان چپگرای غیر مسلمان، که در بین آنان به «چپکُشی» معروف است نیز از شهریور ۱۳۶۷ در دستور کار قرار گرفت.
آیتالله منتظری در صفحه ۶۳۹ جلد یک کتاب خاطرات خود در این باره مینویسد:
«بعد از مدتی یک نامه دیگری از امام گرفتند برای افراد غیر مذهبی که در زندان بودند، در آن زمان حدود پانصد نفر غیرمذهبی و کمونیست در زندان بودند، هدف آنها این بود که با این نامه کلک آنها را هم بکنند و به اصطلاح از شرشان راحت بشوند».
یرواند آبراهامیان پژوهشگر و تاریخنگار در پیشگفتار کتاب «کشتار تابستان ۱۳۶۷» مینویسد:
پس از پنجم شهریور ماه (۲۷ آگوست)، کمیسیون، توجّه خود را به چپگرایان متمرکز ساخت. کمیسیون ضمن دادن اطمینان به اینکه فقط میخواهد مسلمانان را که به فرایض دینی خود عمل میکنند، از کسانی که این فرایض را بهجای نمیآورند، جدا کند، از آنها خواست که به این پرسشها پاسخ گویند: «آیا شما مسلمانید؟ آیا به خدا اعتقاد دارید؟ آیا به بهشت و جهنم معتقد هستید؟ آیا محمد را بهعنوان خاتم انبیاء قبول دارید؟ آیا در ماه رمضان روزه میگیرید؟ آیا قرآن میخوانید؟ آیا در ماه رمضان روزه میگیرید؟ آیا ترجیح میدهید با یک مسلمان همبند شوید و یا یک غیر مسلمان؟ آیا حاضرید زیر ورقهای را دایر بر اینکه به خدا، به پیغمبر، به قرآن و به روز رستاخیز ایمان دارید، امضاء کنید؟ و پُرمعناتر از همه: آیا در خانوادهای بزرگ شدهاید که پدر در آن نماز میخواند، روزه میگرفت و قرآن میخواند؟…»
او در ادامه به نقل از شاهدان عینی توضیح میدهد:
« نخستین فداییانی که به حضور در کمیسیون فراخوانده شدند، محکومیتهای سبکی داشتند و یا حتا دورهی محکومیت خود را گذرانده بودند. این رویه با توجّه به فهرست نهایی نامهای اعدامشدگان به مجموعهی این جریان حالت یک بختآزمایی میداد. برخی از زندانیانی که در همان روز اول جان خود را از دست دادند، کسانی بودند که محکومیتهای سبکی داشتند و بعضی از آنها که از بازجوییهای بعدی جان سالم در بردند، کسانی بودند که به زندان ابد محکوم شده بودند.»
بعضی از اعضای خانواده و دوستان قربانیان این موج دوم از اعدامها، در دادگاه حمید نوری، کارمند سابق قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران و دستیار محمد مقیسه در زندان گوهردشت که در سال ۱۴۰۰ در سوئد برگزار شد، شهادت دادند. ( لینک۱، لینک۲)
بر اساس اسناد گزارش سازمان عفو بینالملل (صفحه ۵۷)، پیش از مرداد ۶۷ هم، در همان بهار و تابستان ۶۷، یعنی در تیر و خرداد دستکم دو سری اعدام دیگر هم ثبت شده.
در ۶ خرداد ۱۳۶۷ چندین زندانی از جمله انوشیروان لطفی (فدایی اکثریت)، حاجت محمدپور (عضو اتحادیه کمونیست های ایران) و حجت الله معبودی (عضو سازمان مجاهدین خلق) اعدام شده و در خاوران دفن شدند. در اواخر تیر ۶۷ هم دستکم ۱۲ زندانی دیگر، که به دلایل سیاسی در زندان بودند، اعدام شدند و ۵۵ زندانی دیگر را در تدارک اعدامشان، به سلول انفرادی منتقل کردند. این اعدامشدگان نیز وابسته به گروههای چپ و مجاهدین خلق بودند.
در گزارشهای دیگر نیز از جمله گزارش «مرکز اسناد حقوق بشر ایران»، با نام «فتوای مرگبار» که در سال ۱۳۸۸ منتشر شد، نیز بر اساس گفتگو با زندانیان جان به در برده تاکید شده است که هر چند اعدامها بعد از فرمان آیتالله خمینی در مرداد ۱۳۶۷ شروع شد، ولی برنامهریزی برای آن از اواخر سال ۱۳۶۶ آغاز شده بود.
از سوی حکومت اما این ادعا وجود دارد که زندانیان همزمان با فروغ جاویدان در هماهنگی به آنان در زندان شورش کرده بودند این یکی دیگر از دلایل اعدام آنان بود. این ادعا نیز از سوی زندانیان جان به در برده رد میشود و آنان تاکید دارند که ناآرامی و شورشی در زندان وجود نداشت و زمزمههای این کشتار و افزایش فشار از پیش از آن و از سال ۶۶ آغاز شده بود.
محمد مرندی، تحلیلگر سیاسی نزدیک به حکومت ایران میگوید کسانی که در سال ۶۷ در ایران اعدام شدند «افرادی هستند که علیه ایران جنگیدند، و به عنوان سربازان پیاده نظام صدام حسین جنگیدند». این ادعای او در مصاحبهای با پیرز مورگان، روزنامهنگار شناخته شده بریتانیایی در برنامه «بدون سانسور» مورگان مطرح شد.
در سال ۶۷ فتوایی منتسب به آیت الله خمینی که در واقع دستور انجام این اعدامها بود، صادر شد.در این فتوا خمینی با اشاره به درگیریهای نظامی مجاهدین با حکومت در مرزها حکم به اعدام زندانیان مجاهد میدهد. احمد خمینی طی استفتائی از پدرش میخواهد مشخص کند این حکم دقیقا شامل چه کسانی میشود، و خمینی میگوید که همه زندانیان مجاهد را در برمیگیرد. بر اساس خاطرات آیتالله منتظری کمی بعد دستوری هم برای کشتار زندانیان چپ منتشر میشود.
یک گروه از اعدامشدگان تابستان ۶۷، هواداران سازمان مجاهدین خلق بودند که در زمان رویاروییهای نظامی جمهوری اسلامی با سازمان مجاهدین خلق در مرزهای ایران در تابستان ۶۷ و مدتها پیش از آن در زندان به سر میبردند. بسیاری از آنان حکمهای کوتاه مدت و رو به پایانی داشتند. بنابر خاطرات آیتالله منتظری گروهی از این قربانیان حتی دیگر «سر موضع» و هوادار سازمان مجاهدین خلق هم نبودند.
افراد دیگری هم در آن تابستان اعدام شدند که اساسا هیچ وابستگیای به مجاهدین خلق نداشتند و کشتن آنان به جنگ ایران و عراق هم مربوط نبود. آنان زندانیان چپگرای غیرمسلمانی بودند که بر سر تفتیش عقاید و با اتهام ارتداد و خروج از دین اعدام شدند.
از این رو فکتنامه به این ادعای محمد مرندی، که «اعدامشدگان سال ۶۷ افرادی هستند که به عنوان سربازان پیاده نظام صدام حسین علیه ایران جنگیدند» نشان نادرست میدهد.