احمد خاتمی
امام جمعه موقت تهران
برخی از مخالفان شاه را در قفسهای شیرهای گرسنه باغ وحش میانداختند.
نادرست
احمد خاتمی امام جمعه موقت تهران در خطبههای نماز جمعه ۱۳ بهمن ۱۴۰۲ مدعی شده که قبل از انقلاب ۱۳۵۷، «مخالفان شاه را در قفس شیرهای گرسنه باغ وحش میانداختند»:
«نسل بعد از انقلاب ندیدند که چهها به این ملت گذشت. اوضاع چنین بود که اگر به شاه نمیگفتند اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر به جرم اهانت به زندان میافتادند. حتی اجازه نمیدادند که بر منبرها نام امام به زبان بیاید. حتی برخی از مخالفان شاه را در قفسهای شیرهای گرسنه باغ وحش میانداختند. و شیرهای گرسنه با یک چشم به هم زدند دریدند او را، شاه هم خندید و گفت این طوری باید مخالفان را تنبیه کرد.»
این اولین بار نیست که احمد خاتمی چنین ادعایی را مطرح میکند او در خرداد سال ۱۴۰۱ هم درباره شکنجه مخالفان شاه گفته بود:
«در زمان شاه از سوی ساواک، فردی که به شاه تیکه میانداخت را در قفس شیرهایی که در باغ وحش گشنه بودهاند رها کردهاند و به بدترین شکل وی را کشتهاند! اما مفسدین و معاندین تمام این مسائل گذشته را تکذیب میکنند و میخواهند جوان را گمراه کنند؛ رسانههای معاند میخواهند مردم را ناامید کنند و به جوانان القا کنند که هیچ چیزی در کشور سر جای خودش نیست.»
پیش از احمد خاتمی هم افراد دیگری همچون علی شاهچراغی، امام جمعه شهرری، در ۶ بهمن ۱۳۹۷ این ادعا را به نقل از «رئیس سابق سازمان امنیت آمریکا» طرح کرده بودند:
«در خاطرات رئیس سابق سازمان امنیت آمریکا میبینیم که روزی شخصی به شاه انتقاد کرد که دستور داد شیرهای باغ وحش را چند روز گرسنه نگه داشتند و سپس این فرد را در قفس آنها انداختند که شاه در کنار ساواک جهنمی با مخالفان خود چه وحشیگریهای که نکردند.»
پیش از اینها حمید رسایی، نماینده سابق مجلس هم در سال ۱۳۹۴ و در مواجهه با معلمان معترض مشابه این ادعا را به نقل از کتاب منصور رفیع زاده طرح کرده بود:
«منصور رفیعزاده، رئیس شعبه ساواک در آمریکا با کمک سازمان CIA برای هدفی که پروژه آن سازمان بود، کتابی در سال۱۹۸۷ در آمریکا بنام شاهد چاپ کرد. رفیعزاده در ص۲۸۱ کتابش مینویسد: برای گزارش به تهران آمدم. در آن ایام یک معلم تبریزی را به جرم اعتراض به شاه به اوین بردند، یک هفته بعد شاه به باغ وحش خصوصیاش سر زد و آن معلم را آوردند. تیمسار نصیری، رییس ساواک هم بود. بعد شاه دستور داد آن معلم را در قفس شیرهای گرسنه انداختند و نظاره گر خوردنش توسط شیرها شد!»
به نظر میرسد منشا ادعاهایی که تا به امروز در مورد انداختن مخالفان شاه در قفس شیرها طرح شده به روایتی از منصور رفیعزاده برمیگردد. منصور رفیعزاده (۱۳۰۹-۱۳۹۶) یک کارشناس اطلاعاتی ایرانی (عضو ساواک) در حکومت شاه بود که گفته میشود برای چندین آژانس اطلاعاتی کار کرده است. او در طول دهه ۱۹۷۰ برای خاندان پهلوی و احتمالاً تا اوایل دهه ۱۹۸۰ برای سازمان CIA کار کرده است. رفیعزاده در سال ۱۹۸۷ کتابی به نام «شاهد: از شاه تا معامله مخفی تسلیحات» نوشت و در آن مدعی شد که مدیر ساواک در آمریکا بود است.
کتاب شاهد نوشته رفیعزاده در سال ۱۳۷۶ برای اولین بار در ایران ترجمه و منتشر شده است. در صفحات ۲۱۶ و ۲۱۷ نسخه انگلیسی این کتاب که برابر است با صفحات ۲۷۹، ۲۸۰ و ۲۸۱ نسخه فارسی آن، آمده است:
«در بین فعالان بیشماری که شدیداً ضد شاه بودند، یک معلم تبریزی وجود داشت که در صحبتهای عمومی خود، مکرراً القاب بسیار زشت به شاه نسبت میداد. به همین خاطر توسط ساواک بازداشت شد. او حتی بعد از ضرب و جرح های شدید کوتاه نیامد، لذا ساواک وی را به زندان اوین منتقل نمود. با وجود شکنجه شدن در اوین، وی به نطق های آتشین خود علیه شاه ادامه داد.هنگامی که جرائم این مرد به گوش شاه رسید، او خیلی ساده گفت: «به جای الاغ، باید این فرد را جلوی شیرها انداخت.» یک هفته بعد، شاه و نزدیکانش به باغ وحش خصوصی او رفتند. تیمسار نصیری نیز حاضر بود. به محض آن که مرد زندانی را از اوین آوردند و چشم او به شاه افتاد، فریاد زد: «خون آشام، مستبد، قصاب!» ناظرین که شوکه شده بودند، گوش های خودشان را گرفتند تا حرف های بد مردِ زندانی را نشنوند. اما شاه خندید و به نگهبانان گفت کار نداشته باشند. در این موقع علم، برای خودشیرینی گفت: «باید دهان این مرد را با سرب گداخته پر کنیم.» بقیه افراد حاضر، با علامت سر این نظر را تأیید کردند. در حالی که مرد خشمگین همچنان به فحاشی های خود ادامه می داد، شاه به نگهبانان اشاره کرد و در یک چشم برهم زدن آن ها مرد را به داخل قفس شیرها پرتاب کردند و شیرهای گرسنه بلافاصله بر سر مرد فرود آمدند. شاه فریاد زد: «تو بودی که جرأت می کردی به ما فحش بدهی!» در حالی که چشم های شاه از هیجان برق میزد، به حصار قفس شیرها نزدیک تر شد و با ذوق و شوق، تکه تکه شدن مرد و خورده شدنش توسط شیرها را نظاره کرد. هنگامی که شاه به اندازه کافی حظ بصری برد، در حال رفتن رو به نصیری کرد و خیلی راحت گفت: حالا دیگر شما یک آدم خاطی کمتر دارید.»
رفیعزاده در سطور بعدی تاکید میکند که در زمان وقوع این حادثه ایران نبوده و پس از بازگشت از آمریکا، تیمسار نصیری این شایعه را تایید کرده است:
«سال ۱۹۷۶ به تهران بازگشتم.[تیمسار] نصیری تایید کرد که هنگام کشته شدن آن مرد وی نیز در باغ وحش سلطنتی حاضر بود. من باور نمی کردم آنها دست به چنین کاری بزنند. وقتی که آنها او را جلوی شیرها انداختند من روی خودم را برگرداندم، چون نمی توانستم آن صحنه را تماشا کنم.» البته من این حرف تیمسار را باور نکردم.»
در نقلقوهای مذکور اما این روایت از زبان رفیعزاده قطعی و نهایی فرض شده است.
در همان زمان «نیکی کدی»، خاورشناس و ایران شناس شناخته شده، در نقدی این کتاب را «بیش از حد غیرقابل اعتماد» دانست:
«مشکل بزرگ، تقریباً برای متخصصان ایران و غیرمتخصصان، قضاوت در مورد این است که چقدر از این روایت دراماتیک درست است، و چقدر اختراع خودخواهانه است. تأیید مستقل به ندرت امکان پذیر است، زیرا داستان های نویسنده عمدتاً مربوط به افرادی است که مرده یا غیرقابل دسترس هستند، و او مراقب است که خود را به عنوان یک بازیگر با انگیزه نجیب معرفی کند که وقف استفاده از موقعیت خود برای تضعیف دیکتاتوری شاه است. داستان او در مورد تغذیه شیرها در باغ وحش تهران با مخالفان از سوی شاه فقید بسیار بدنام است. تقریباً به همان اندازه که روایت نویسنده از گرفتن شاه در رختخواب به همراه دوست دیرینه اش و نخست وزیر اسدالله علم. این داستان ها به طور کلی حتی توسط مخالفان شاه در زمان حیات او منتشر نشد و فاقد تأیید مستقل است. مانند بسیاری دیگر در کتاب، برای کسی که افراد و شرایط مربوط به آن را می شناسد، بسیار غیر محتمل به نظر می رسند.»
بنابراین هم خود رفیعزاده در صحت روایت مطرح شده شک دارد و هم اعتبار کل این کتاب زیر سوال است.
در ادامه برای درستیسنجی به سراغ جزییات آن رفتیم تا ببینیم که چنین اتفاقی تا چه اندازه ممکن است.
آیا خانواده پهلوی باغ وحش سلطنتی داشتند؟
خیر، در دهههای منتهی به انقلاب ۵۷ تنها دو باغ وحش در تهران وجود داشته است که هیچ کدام سلطنتی نبودهاند. همچین در مجموعه املاک و کاخهای سلطنتی خاندان پهلوی، مکانی به عنوان «باغ وحش سلطنتی» یا آنگونه که رفیعزاده از آن یاد کرده «Royal Zoo» وجود نداشته است.
باغوحشهای تهران:
آنچه از روایتهای تاریخی بر میآید این است که اولین بار ناصرالدین شاه قاجار در باغ لاله زار در شمال و خارج حصار صفوی اقدام به تاسیس باغ وحش کرد. او در این باغ شیر، ببر، پلنگ و مار و انواع پرندگان شکاری را نگهداری میکرد، و به آنها علاقه فراوانی داشت. بعدها با گسترش تهران و فروش باغ لاله زار، باغ وحش به باغ دوشان تپه در شرق شهر منتقل شد، و مدتها در این باغ حیوانات شاه را نگهداری کردند، و تمامی سیاحان اروپایی و مورخان آن دوره از این دو محل به نام باغ وحش تهران یاد کردهاند.
پس از آن تا دهه ۱۳۳۰ خبری از باغ وحش در تهران نیست تا اینکه در این سالها ۱۳۳۶- ۱۳۳۲ فردی به نام محمدحسین دولتشاهی و برادرش، باغ وحش قدیم تهران را در پایتخت تاسیس میکنند. باغ وحشی کوچک که میزبان انواع گونههای حیات وحش در مرکز تهران (امانیه سابق- خیابان عاطفی غربی، شمال میدان ونک) بود. این باغ وحش در سال ۱۳۶۶ تعطیل میشود و در سال ۱۳۶۹ باغ وحش جدید تهران با وسعت بزرگتر در پارک ارم تاسیس میشود.
2/ باغ وحش کوچک 1/5 هکتاری میزبان انواع گونه های حیات وحش بود. موقعیت این باغ وحش در کوچه ارمغان، بالاتر از میدان ونک در خیابان ولیعصر بود که امروزه پر از برج های چندین طبقه است، مانند کرگدن، زرافه، فیل و غیره pic.twitter.com/p1ZBefPJb3
— Mohammad Farhadinia (@MSFarhadinia) October 25, 2020
پارک خرم یا ارم امروزی در سال ۱۳۵۳ به دست رحیمعلی خرم که از سرمایهداران تهران بود در مجموعهای شامل «شهربازی و باغ وحش و کازینو» تاسیس شد. این پارک پس از انقلاب ۱۳۵۷ در سال ۱۳۵۸ طی حکمی از سوی دادگاه انقلاب مصادره و به تملک بنیاد مستضعفان درآمد.
ما نمیدانیم در فاصله سالهای ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۷ چه حیواناتی که در باغوحش خرم نگهداری میشدند اما نوه خرم در گفتوگو با ایران وایر گفته که پدربزرگش دو قلاده شیر داشته که آنها را به باغوحش دولتشاهی اهدا کرده است. زمان این اهدا اما مشخص نیست:
«پدربزرگم دو تا توله شیر هدیه گرفته بود که ابتدا در خانه پدر و مادرم در خیابان «دروس» تهران نگهداری میشدند. این شیرها مریض بودند و از آدمها میترسیدند چون غذای اشتباه به آنها داده شده بود؛ یعنی مرغ پخته داده بودند به شیر. بعد هم که بزرگتر شدند، به باغوحش «دولتشاهی» اهدا شدند. اما نوشته بودند خرم مردم را برای تنبیه جلوی شیرها میانداخته است!»
در جریان محاکمههای انقلابی در سالهای پس از ۵۷، اتهامی مبنی بر قتل با شیرهای وحشی از سوی یکی از کارکنان پارک خرم علیه رحیم علی خرم، بنیانگذار پارک خرم (ارم ) تهران طرح شد:
«با چشمهای خودم دیدم شخصی به رفتار نگهبانان پارک خُرّم اعتراض کرد و نگهبانان او را جلوی دو شیر درندۀ خُرم که در پارک نگهداری میشد افکندند و شیرها آن شخص را پاره پاره کردند. بعد نگهبانان، جسد پارهپاره شدۀ آن شخص را به بیرون پارک بردند و سر به نیست کردند. یک بار دیگر وقتی که به سردخانۀ پارک رفتم که مخصوص نگهداری مواد غذایی بود دو جسد انسان را دیدم»
اتهامات علیه رحیمعلی خرم در دادگاه «مشارکت و معاونت در قتل و ضرب و جرح، استثمار ملت مظلوم ایران با توسل به قدرت و زور، دایر کردن قمارخانه و مراکز فحشا در سالیان دراز و کسب ثروت هنگفت از این راه از جمله شرکت آسفالت و هتل خرم و پارک خرم و صدها آپارتمان و مبالغ هنگفتی در بانکها» عنوان شده بود. ما اطلاعی از متن دفاعیات خرم نداریم اما در گزارش چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۵۸ روزنامه آیندگان آمده است:
«راجع به شیرها اول همه چیز را انکار کرد ولی گفت کسی که شیرها او را دریدند حتما «شیطونی» کردهاست.»
خانواده خرم اما در مصاحبهای با ایران وایر گفتهاند «روایتهای انقلابیون» از زندگی او شبیه داستانهای تخیلی است:
خرم پیش از انقلاب و در زمان حکومت نظامی دولت شریف امامی بازداشت شد. او در دادگاه علت بازداشتش را عدم پرداخت ۱۰۰ میلیون تومان حق حساب به تیمسار نصیری که آن زمان سفیر ایران در پاکستان شده بود عنوان میکند و مدعی میشود به دستور نصیری او را که به پاکستان رفته بود، بازداشت کرده و به ایران باز گرداندهاند.
اما محمد باهری وزیر دادگستری دولت شریف امامی در مجموعه مصاحبههای تاریخ شفاهی هاروارد درباره پرونده خرم میگوید که او متهم به قتل بوده:
«دادستان تهران خیلی با جدیت کار میکرد، نمیدونم چطور شد که پرونده خرم را که [دولت] حکومت نظامی گرفته بود، در اختیار گرفت. خرم متهم بود که با همدستی نصیری مخصوصا یک چیزایی رو با استفاده از معافیت گمرکی وارد کشور کرده است. جرائم زیادی بهش نسبت داده شده بود که بیشترش با همدستی نصیری بود. اما مستنطقی که به من مراجعه [کرد] اسمش اسدپور بود، گفت آقا مثل اینکه خرم قاتل است، گفتم چطور؟ گفت من در تحقیقاتی که در پارک خرم کردهام به این نتیجه رسیدهام که این کارگرهایی که براش کار میکردند پول نمیداده و وقتی اینها مطالبه مزد میکردند اینها رو میبسته با طنابهایی که … و بعد میزده تو شکمشان، لگد میزده تو شکمشان و حتی به من گزارش دادند یکی از این کارگرها که لگد به شکمش خورده، رودههاش ریخته بیرون. بعد گفت آقا من سال پیش بازپرس کرج بودم، ما دو تا جنازه تو راه پیدا کردیم که به همین ترتیب بود که لگد به شکمش خورده بود و رودههاش ریخته بود بیرون. تاریخی که برای من نقل کردند که این دو تا کارگر رو زده تو شکمشون تطبیق میکنه تقریبا با همون تاریخی که اون دو تا جنازه رو پیدا کردند و به نظر من این قاتله و این ادما رو کشته… مستنطق تحقیقاتش رو ادامه داد و اوتوپسی [کالبدشکافی] کرد و آوردن و بالاخره معلوم شد که محققه».
رحیمعلی خرم که پیش از وقوع انقلاب ۵۷ بازداشت شده بود، در اردیبهشت ۱۳۵۸ در دادگاه انقلاب محاکمه و به اعدام محکوم شد.
ما هیچ سندی برای تایید یا رد اتهاماتی که به خرم وارد شده بود نداریم اما آنچه مشخص است، ماجرایی که احمد خاتمی و رسایی به آن اشاره میکنند مشخصا نه تنها ارتباطی به کارمندان باغ وحش خرم ندارد بلکه در مورد معلمی است که شاه ناسزا گفته است.
احمد خاتمی امام جمعه موقت تهران در خطبههای نماز جمعه ۱۳ بهمن ۱۴۰۲ مدعی شده که قبل از انقلاب ۱۳۵۷، مخالفان شاه را در قفس شیرهای گرسنه باغ وحش میانداختند.
این اولین بار نیست چنین ادعایی مطرح میشود پیش از او، امام جمعه شهر ری و حمید رسایی نماینده سابق مجلس هم چنین ادعایی را مطرح کرده بودند. رسایی، منبع خود را کتاب «شاهد» نوشته منصور رفیعزاده عضو سابق ساواک عنوان کرده است. چنین ادعایی در کتاب شاهد نوشته رفیعزاده منتشر شده اما رفیعزاده تاکید کرده که این داستان را از تیمسار نصیری شنیده است. در زمان انتشار کتاب «نیکی کدی»، خاورشناس و ایران شناس شناخته شده آن را «بیش از حد غیرقابل اعتماد» خواند.
از سوی دیگر میدانیم بر خلاف ادعای منصور رفیعزاده، مکانی تحت عنوان باغ وحش سلطنتی در ایران وجود نداشته است.
با وجود این میدانیم که روایت انداختن فردی در قفس شیرها، به شهادت یکی از کارکنان پارک خرم در اردیبهشت ۵۸ در دادگاه انقلاب و علیه رحیمعلی خرم، موسس پارک خرم، مطرح شده است. ما سندی که اتهامات وارده به خرم را رد یا تایید کند پیدا نکردیم. خانواده خرم و خود او این اتهام را رد میکنند. اما در هر صورت ماجرایی که احمد خاتمی و رسایی به آن اشاره میکنند ارتباطی به کارمندان باغ وحش خرم ندارد بلکه آنان با ارجاع به رفیعزاده در مورد معلمی حرف میزنندکه به شاه ناسزا گفته است. همچنین عباس میلانی در کتاب نگاهی به شاه، ماجرای «انداختن خرس به جان مردی» را از زبان تیمور بختیار روایت میکند که در روزهای پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به شخص شاه حمله کرده بود و گفته بود بهتر است کاخهای سلطنتی به باغ وحش بدل شوند. به نظر میرسد آنچه رفیعزاده در کتابش نوشته در واقع ترکیبی از دو ماجرای متفاوت و بی ربط است.
بنابراین ما در فکتنامه به این ادعای احمد خاتمی که مخالفان شاه را در قفس شیرهای گرسنه باغ وحش میانداختند نشان نادرست میدهیم.