در روزهای اخیر ویدیوی در شبکههای اجتماعی ایران دست به دست میشود که صحنهای را از آنچه که «کشتار مدرسه فیضیه» در سال ۱۳۴۲ خوانده میشود، به تصویر میکشد. این ویدئو بریدهای از یک مجموعه تلویزیونی به نام سرزمین مادری ساخته کمال تبریزی است که داستانش در بستر رویدادهای تاریخی ایران از دهه بیست شمسی تا انقلاب ۵۷ روی میدهد.
در این ویدیو میبینیم که سربازان به طلاب شلیک مستقیم میکنند و آنها را از بلندی به پایین پرتاب میکنند و حتی در یک مورد تیر خلاص میزنند و میکشند. با وجود این، ادعای کشتن طلاب در مدرسه فیضیه قم و پرتاب آنان از پشتبامها در دوم فروردین ۱۴۳۲ ادعای تازهای نیست و از همان سال ۴۲ تا کنون، قبل از انقلاب بر سر منبرها و بعد از آن در گزارشهای رسمی حکومت بارها تکرار شده است.
واقعه فیضیه در نتیجه کشمکش میان حکومت و روحانیون بر سر لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی و در ادامه همهپرسی انقلاب سفید اتفاق افتاد. بعد از انجام همهپرسی خمینی برای نوروز ۱۳۴۲ عزای عمومی اعلام کرد. مراسمی که در روز دوم فروردین مصادف با روز شهادت امام صادق در مدرسه فیضیه برگزار شد با حضور ساواک و نیروهای شهربانی به خشونت کشیده شده و واقعه فیضیه را به وجود آورد.
کشته شدن طلاب در روز ۲ فروردین ۱۳۴۲ چنان قطعی فرض شده بود که ۱۰ اردیبهشت ۱۳۴۲، به عنوان «چهلم شهدای قم و فاجعه مدرسه فیضیه» عزاداری شد و مراجع تقلید و آیتاللههای قم و نجف به مناسبت این اتفاق اطلاعیه و اعلامیه صادر کردند. از جمله کسانی که برای این روز اطلاعیه صادر کردند، روحالله خمینی بود. او در اطلاعیهاش نوشته بود:
«چهل روز از مرگ و ضرب و جرح عزیزان ما گذشت. چهل روز است بازماندگان کشتگان مدرسهی فیضیه بر عزیزان خود سوگواری میکنند... در این چهل روز ما نتوانستیم احصائیۀ مقتولین و مصدومین و غارتشدگان را درست به دست بیاوریم. نمیدانیم چند نفر در زیر خاک، و چند نفر در سیاهچالهای زندانها، و چند نفر در پنهانی به سر میبرند. چنانکه بعد از سالهای دراز، عدد مقتولین مسجد گوهرشاد را، که با کامیونها حمل کردند، نمیدانیم… مناسب است ملت مسلمان در ایران و غیر ایران، روز چهلم فاجعه بزرگ اسلام، یادی از مصیبتهاى وارده بر اسلام و حوزههاى اسلامى بکنند و در صورتی که عمّال دولت مانع نشوند مجالس سوگواری داشته باشند و بر مسببین این فجایع نفرین کنند.»
«پرتال امام خمینی» در بازگویی این روایت به نقل از گزارشهای متعدد درباره کشتهها و مفقودالاثرهای این واقعه مینویسد:
«شروع حمله با سوت سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران آغاز شد. به دنبال آن صدها کماندو و مامور با سلاح گرم و سرد به جان مردم بی پناه افتادند. صدها نفر توسط چاقو و پنجه بکس و زنجیر، زخمی و با جراحتهای عمیق روانه بیمارستان و عده زیادی در بیوت علما پناهنده شده درحالی که تعداد زیادی نیز دستگیر و بازداشت شدند. در یک چشم به هم زدن مدرسه و میدان آستانه، به میدان جنگ تبدیل شد و شهر قم به صورت یک شهر جنگ زده درآمد. به گفته شاهدان عینی بسیاری از طلاب از طبقه فوقانی مدرسه به داخل رودخانه خشک قم پرتاب شدند و دست و پای عده زیادی شکست. کماندوها و ماموران مخفی با شکستن درختان مدرسه به سمت طلاب حمله کرده و در عین حال از سوزاندن قرآنها و کتب ادعیه و هر آنچه در حجرهها یافتند، ابایی نداشتند.
بر طبق ادعای رژیم در ماجرای حمله به فیضیه تنها یک نفر کشته شد! در حالی که طبق اطلاعیه حوزه علمیه «چندین نفر از طلاب را تا سر حد مرگ مضروب ساختند که پس از مدتی درگذشتند.»
بر طبق گزارش دیگری : ....اجساد بسیاری را در کامیون ریخته و با خود بردند که یا در زیر درختان پنهان ساخته و یا در دریاچه گم و گور ساختند از آن شهیدان تنها هویت سه نفر به دست آمد. یکی روحانی به نام سید یونس رودباری و دو تن از کسبه و پیشه وران شهر قم...
گرچه آمار دقیقی از تلفات این واقعه جانگداز در دست نیست، لکن آنچه مسلم است عدهای زیادی از طلاب و محصلین علوم دینی مجروح و مفقودالاثر هستند.... همچنین بر طبق گزارش روزنامه اطلاعات در حوادث خونین قم سه کشته باقی مانده است.»
خبرگزاری صدا و سیما در مقالهای با عنوان «فاجعه مدرسه فیضیه در دوم فروردین ۱۳۴۲» در توصیف آنچه در مدرسه فیضیه اتفاق افتاده مینویسد:
«ضرب و شتم طلاب و روحانیون توسط افراد اخلالگر آغاز شد. این گروه با چوب و چاقو به جان طلاب افتادند. عدهای طلاب به طبقه فوقانی مدرسه رفته و با پرتاب سنگ و آجر به کماندوها حمله کردند. مهاجمین به طبقه بالا رفته و در آنجا ضمن درگیری و مضروب ساختن تعدادی از آنها، چند نفر را از بالا به پایین انداختند. مرحوم دوانی مینویسد: «دهها نفر از طلاب حوزه علمیه و عدهای از مردم عادی به سختی مجروح و مصدوم شدند و معلوم نشد چند نفر شربت شهادت نوشیدند.»
طی چند دهه گذشته برنامههای زیادی با ادعای «پرتاب طلاب از پشت بام»، «دریدن شکم طلاب» و «به خاک و خون کشیدن» آنان در صدا و سیما تولید شد. (لینک۱، لینک۲ )
در صفحه ۱۱ روزنامه کیهان روز ۶ فروردین ۱۳۴۲ این خبر کوتاه درباره واقعه فیضیه قم آمده:
«طبق خبر دیگری که به دست آوردیم روز دوم فروردین در قم هنگامی که یکی از وعاظ به نام انصاری به منبر رفته بود ضمن وعظ درباره حقوق زن صحبت میکند و از طرف جمعیت صلوات فرستاده میشود و متعاقب آن بین مردمی که در مسجد گرد آمده بودند بحث و جدل می شود و با یکدیگر به زد و خورد میپردازند و در همین حین عدهای از پشت بام مسجد سنگ پرت میکنند و در اثر اصابت سنگ با یکی از افراد که زارع بوده است موجب کشته شدن مصدوم میگردد. در این مورد پلیس دخالت میکند و عدهای از افراد پلیس و مردم مجروح میشوند.»
در روزنامه اطلاعات همان روز هم گزارش مشابهی منتشر شده است.
بنابراین بر اساس روایت کیهان و اطلاعات، چهار روز بعد از واقعه، اتفاقات مدرسه فیضیه یک کشته داشته که او نه طلبه، که زارعی بوده که در درگیریها و با پرتاب سنگ از طبقه بالای مدرسه فیضیه کشته شده.
در اکثر روایتهای موجود هر چند صحبت از کشت و کشتار و فاجعه فیضیه است، اما در بعضی از روایتهای رسمی جمهوری اسلامی هم وقتی نامی از کشتهشدگان برده میشود سخن از یک تن به میان میآید؛ سید یونس رودباری.
گفته میشود او طلبهای است که از طبقه بالای مدرسه فیضیه به پایین پرتاب شده و بر اثر شدت جراحات کشته شده در گزارش منتشر شده در مرکز اسناد تاریخی کشته شدن سید یونس رودباری به این شکل توضیح داده شده:
«حجتالاسلام علی دوانی روز چهارم فروردین از فیضیه دیدن کرد. او مینویسد: جملهای که با خط درشت بر دیوار نوشته بود جلب توجه کرد. نزدیک رفته و دیدم این جمله است: قتلگاه طبقه بالا است! از پلههای طبقه دوم قسمت شرقی بالا رفتم. در اول طبقه فوقانی این کلمات بود: «اینجا قتلگاه حامیان قرآن است.» بالای یکی از پلهها نوشته شده بود: «اینجا پیروان امام صادق را کشتند.» جلوی حجره شماره ۵۶ خون زیادی ریخته بود و بر دیوار مجاور این جمله به چشم میخورد: «اینجا آرامگاه ابدی یک طلبه جوان است.» هنگام ورود به طبقه دوم این قسمت در طرف دست چپ این کلمات بود «آثار خون نفر دوم از علماء و کشتن او» در جای دیگر بر دیوار نوشته بود: «اینجا طلبهای را کشتند.» تعداد زیادی از طلاب به سختی مجروح شدند. یکی از طلاب آسیب دیده، سید یونس رودباری بود. او از جمله کسانی بود که از طبقه بالای مدرسه فیضیه توسط عمّال شاه به پایین پرت شد. حجتالاسلام قائمی از دوستان شهید رودباری و از افراد حاضر در فیضیه، درباره درگیری شهید رودباری با ماموران رژیم در روز حمله به فیضیه میگوید: «به مدرسه فیضیه حمله کردند...بعد از آن به طبقه بالای مدرسه فیضیه رفتند و از آنجا پای طلبهها را میگرفتند و با سرعت از پلهها به سمت پایین میکشیدند که سر طلبهها به پلهها میخورد. در طبقه بالا با اینجانب و شهید سید یونس و تعدادی از روحانیون و طلاب دیگر درگیر شدند و این از خدا بیخبرها چند نفر را هم از پشتبام فیضیه به رودخانه که کنار مدرسه فیضیه بود انداختند که از سرنوشت آنها خبری ندارم که در این میان سید یونس رودباری، این طلبه جوان و شجاع و با ایمان و اعتقادات قوی، تا آخرین لحظه در راه رسیدن به آرمانهای امام خمینی تلاش کردند و در این راه مجروح شدند...با استناد به شواهد موجود و وضعیت وخیم سید یونس رودباری، به احتمال فراوان او یکی از همین ۱۳ مجروح بدحال بوده که پس از ماجرای پیش آمده با همان وضعیت نامساعد از بیمارستان فاطمی ترخیص میشود. پس از ترخیص از بیمارستان طلابی که با وی آشنایی داشتند با مشاهده حال نامساعد او تصمیم میگیرند وی را به زادگاهش یعنی روستای آغوزبن رودبار اعزام کنند… احتمالاً او در یکی از روزهای ۱۲ تا ۱۵ فروردین به زادگاهش میرسد و چند روز بعد در اواخر دهه دوم فروردین به علت شدت جراحات وارده به شهادت میرسد.»
در ادامه ذکر میشود که خمینی در روز چهلم واقعه فیضیه از مرگ این جوان طلبه خبردار شد و به آن واکنش نشان داد:
«روز ۱۱ اردیبهشت ۴۲، چهل روز بعد از ماجرای فیضیه، خانواده سید یونس رودباری به دیدار امام خمینی رفتند. به احتمال فراوان امام در همان روز توسط خانواده سید یونس از شهادت طلبه رودباری مطلع شدند. امام خمینی در این ملاقات پس از عرض تسلیت و تفقد و اظهار همدردی، چون پدر شهید سید یونس را در حال گریه مشاهده میکند به ایشان میفرماید: «این گریه مال شما نیست! این گریه برای من است که بهترین عزیزم را از دست دادم! من سید یونس رودباری را از فرزندانم بیشتر دوست داشتم.»
این بدان معناست که مراسم روز چهلم در حالی برنامهریزی و برگزار شد که پیش از آن حتی خبر کشته شدن این یک نفر هم اعلام نشده بود.
نقل قولی هم از علی خامنهای درباره مرگ این طلبه آمده:
«کار دیگری که در قم شد و شاید سرنخش از طرف امام بود لیکن خیلی رواج پیدا کرد، مسئله فاتحه گرفتن برای شهدای مدرسه فیضیه [بود.]... حتی توی محلات دوردست قم فاتحه گذاشتند... ما هم راه میافتادیم [و] میرفتیم... [و] در فواتح سید یونس رودباری شرکت میکردیم. پدرش هم پیرمردی بود که از قزوین آمد، او را هم... دست به دست میگردانیدند.»
در نهایت به نظر میرسد با وجود تاکید بر کلمات «کشتار» و «شهدای» مدرسه فیضیه در نهایت تنها اسمی که از اسناد و منابع رسمی مورد استناد انقلابیون آن زمان و مسئولان نظام بعد بیرون میآید نام سید یونس رودباری است که گفته شده در روز دوم فروردین در فیضیه به خاطر پرتاب از پشتبام مجروح شده و در اواخر دهه دوم فروردین روستای آغوزبن رودبار درگذشته است.
با وجود این، در مورد اینکه سید یونس رودباری هم به علت ضرب و جرحاش در مدرسه فیضیه کشته شده باشد، تردید جدی وجود دارد.
علىاصغر مرواريد از فقها و انقلابیون نزدیک به خمینی در جریان اتفاقات فیضیه و ادامه آن در اردیبهشت و بعد ۱۵ خرداد، درباره اتفاقات روز ۲ فروردین مدرسه فیضیه میگوید که سید یونس رودباری کسالت داشته و در حمام قلبش گرفته و در گذشته است و واقعه مدرسه فیضیه کشتهای نداشته. او در گفتوگویی در تاریخ شفاهی که در کانال تلگرامیاش منتشر شده میگوید:
«در مدرسه فیضیه چون آقای مرتضی انصاری و اینها بیشتر به آقای گلپایگانی ارتباط داشتند آنجا رفته بود منبر. در مدرسه فیضیه من هم بیرون بودم و سعی کردم برم ببینم اما وقتی رسیدم که دیگر آشوب شده بود… مرتب در بین منبر آقای انصاری مرتب صلوات میفرستند تا نظم مجلس به هم بریزد. من آن زمان در مدرسه دارالشفا کنار مدرسهی فیضیه بودم. همان جا سر بر سجده گذاشته و ذکر یونسیه «لاله لى انت سبحانک انی کنتم من الظالمین» را میخواندم. چون حالا یه چیزی شما میشنوید اینها چوبهای درختان را کندهاند و بزن به این و به آن و وضعی به وجود آمده بود. بعضیها خودشان را از پنجره رو به رودخانه مدرسه دارالشفا خودشان را به داخل رودخانه پرت میکردند. [مجری: مدرسه فیضیه] مروارید: مدرسه دارالشفا هم داشت، چون من توی مدرسه دارالشفا کاملا یادمه که اون پنجره را نگاه میکردیم که اگر بشود خودم را از آن پنجره بندازیم پایین، اما ما نشستیم و غائله دیگر تمام شد. جریان دیگهای هم خب نبوده واقعا… خدا رحمت کنه امام رو [که میگفت] من جواب این مادران داغدیده را چه بدهم، جواب این چیزها را چه بدهم، مدرسه فیضیه به نظر من کشته نداشت.
فقط یک نفر به اسم سید یونس رودباری بود که بعدها نوشتند [کشته شده]… او هم کسالت داشت، مثل اینکه رفته بود حمام بنده خدا قلبش گرفته بود و مرده بود اینها گفتند این از مدرسه فیضیه [است].»
در مورد سرنوشت یونس رودباری در مقالهای در «پرتال امام خمینی» اما روایت کاملا متفاوتی داده شده:
«از میان طلبههای آسیبدیده سید یونس حسینی رودباری را به خانه امام خمینی (س) آوردند و ایشان خود از او پذیرایی کرد. این جوان، پس از مراجعت به زادگاهش، در رودخانه غرق شد. هرچند در بی خبریهای آن سال شایع شد حسینی رودباری بر اثر جراحات حادثه فیضیه، به شهادت رسیده و تألم ناشی از آن در کلام امام خمینی (س) نیز انعکاس یافته است».
از این رو با استناد به دو منبع نزدیک به جمهوری اسلامی میتوان گفت که مرگ یونس رودباری، حتی به فرض اینکه طلبه فیضیه بوده باشد و در واقعه آن روز هم حاضر بوده باشد به اتفاقات آن روز ربطی نداشته و او دستکم ۲ هفته بعد از این اتفاق در شهر محل تولدش در گذشته است.
اهمیت این روایتها در رد کشته شدن رودباری در مدرسه فیضیه از آن جهت است که یکی از منابع خبر، علیاصغر مروارید از روحانیون مخالف شاه و نزدیک به خمینی است، کسی که در جریان آن اعتراضات حضور داشته و در روز ۱۳ خرداد هم سخنرانی آتشینی داشته که به گفته خودش حتی خمینی را بر سر ذوق میآورده. منبع دوم هم پرتال رهبر پیشین جمهوری اسلامی است، از این رو آنان در این روایت ذینفع نیستند.
اگر نه روایت حکومت پهلوی و مشخصا پرویز معتمد، از مقامهای امنیتی دوران پهلوی که از سال ۱۳۵۴ رئیس تیمهای تعقیب و مراقبت و شنود ساواک شد هم همین است. او تاکید دارد کشتن و پرتاب طلاب از پشتبام و …دروغ است. معتمد در گفتوگو با ایرج مصداقی درباره واقعه مدرسه فیضیه میگوید:
«دروغ است. اگر کسی را از بالای پشت بام به پایین پرتاب کنند آیا زنده میماند؟ اگر زنده بماند هم به شدت مجروح میشود. متجاوز از سه دهه است که همه چیز در اختیار آنهاست. آخوندها و طلاب هم زنده بودند خوب افرادی را که از بالای پشتبام به پایین پرتاب کردند میآوردند. یا کسانی که دچار حراجت شدیدی شدند را نشان میدادند. اینها افسانه بافی آخوندهاست… شدت عمل بود. تکذیب نمیکنم. از طبقه بالا که آنها را میزدیم، با چک و لگد و باطوم و فحش و ناسزا میآوردیم پایین تا توی حیاط و بعد تا دم ماشین. معلومه وقتی شدت عمل به خرج میدهی طرف ممکن است خونی هم بشود، سر و کلهاش کبود هم بشود. هر اکیپی مسئول ۴ اتاق بود. وسایل را جمع میکردند. بازرسی میکردند. صورت جلسه میشد. اگر طرف یک کم آهسته میرفت با چک و لگد به جلو هلش میدادیم و بیشتر کتک میخورد. ممکن بود طرف تو راه بیفتد او را میکشیدند و میآوردند. یک حلقه گارد شهربانی هم داشتیم که محل را محاصره کرده بودند که کسی از بیرون وارد ماجرا نشود. هدف گوشمالی بود و نه بیشتر… آنهایی که بر اساس گزارش منابع ما در حوزه حرف زده بودند شناسایی شدند. فکر کنم ۱۰ – ۱۲ نفر دستگیر و به تهران اعزام شدند. تعدادی در همان قم پس از بازجویی مقدماتی، تعهد دادند و آزاد شدند. آنها نه سازمانی داشتند و نه تشکیلاتی بنابر این برخورد با آنها در حد ساواک قم بود. آن ها به درد قزلقلعه و ... نمیخوردند. در آنجا ما یک چاقو هم پیدا نکردیم.»
معتمد در توضیح دلایل وقوع این اتفاق و تعداد نیروهایی که به فیضیه فرستادند میگوید:
«ما ۵۳ نفر مامور عملیات ساواک بودیم که همگی در این عملیات شرکت داشتیم. با اتوبوس به قم رفتیم. گارد شهربانی هم بود… قصد ما سرکوب و در نطفه خفه کردن توطئه آیتالله خمینی و طلاب بود. آنها با گفتههای خمینی و ضدیت او با اصلاحات ارضی و شرکت زنان در انتخابات اعلام همبستگی کرده بودند. با توجه به این که آنها جوان بودند از نظر ما میکروب تلقی میشدند و برای آینده کشور خطرناک شمرده میشدند. تصمیم بر این بود که به نحوی تنبیه شوند. در ثانی قرار بود تظاهرات کنند. به این ترتیب ما قصد خنثی سازی توطئهی آنها را هم داشتیم. یادت باشد آیتالله خمینی و طلاب قصد به راه انداختن غائلهای را داشتند که سال ۱۳۵۷ به ثمر نشست. ما هم نیروی امنیتی بودیم نمیتوانستیم ساکت بنشینیم و دست روی دست بگذاریم و تماشا کنیم.»
در سندی دیگر به نقل از ساواک مرکز اسناد انقلاب اسلامی در روز ۱۰ بهمن ۱۴۰۲، گزارشی با عنوان «گزارش تاریخی؛ ۶۰ سال پس از فیضیه آیا حادثه فیضیه در فروردین ۱۳۴۲ کشته داشت؟+ سند» منتشر کرد. در این گزارش با استناد به آن گفته شده که ساواک کشته شدن یک نفر در مدرسه فیضیه را تایید کرده.
در متن این سند آمده:
« روز دوم فروردین ماه جاری در مجلسی که در مدرسه فیضیه قم برگزار بوده چون واعظ مجلس بیاناتی علیه مصالح کشاورزان و کارگران و اصلاحات اساسی کشور ایراد مینموده لذا بین طلاب و کشاورزان و کارگران حاضر در مجلس تصادمی روی میدهد که منجر به مجروح گردیدن عدهای و کشته شدن یک نفر شده است ولی متعاقب آن مامورین انتظامی نظم را برقرار نمودهاند. ضمنا در همان روز در تبریز نیز بین طلاب و جمعی از زنان و مامورین انتظامی تصادمی صورت گرفته که دو نفر مقتول و عدهای مجروح گردیدهاند. سرلشگر پاکروان»
این سند پیش از این هم در سال ۹۶ در سایت مرکز اسناد با این تاکید که گزارش دروغین ساواک در مورد فیضیه است منتشر شده بود.
متن این سند با خبر روز ۶ فروردین ۱۳۴۲ روزنامه کیهان در مورد کشته شدن یک نفر در آن روز منطبق است.
در گزارش اخیر مرکز اسناد به همراه انتشار این سند، ادعا شده که فرد مورد اشاره در تلگراف ساواک همان یونس رودباری است. این ادعا به وضوح غلط است. بنابر سایر گزارشها و از جمله گزارش خود مرکز اسناد تاریخی، رودباری چندین روز بعد از این اتفاق و بعد از عزیمتاش به شهر رودبار و در دهه دوم فروردین جان باخته؛ « احتمالاً او در یکی از روزهای ۱۲ تا ۱۵ فروردین به زادگاهش میرسد و چند روز بعد در اواخر دهه دوم فروردین به علت شدت جراحات وارده به شهادت میرسد». این یعنی او در روز انتشار خبر کیهان و حتی گزارش ساواک زنده بوده. از این رو اطلاعات موجود درباره رودباری به فرض صحت، با مشخصات کسی که بر اساس سند ساواک و خبر کیهان در همان روز دوم فروردین (یا بهرحال تاریخی قبل از ۶ فروردین) جان باخته منطبق نیست.
در مجموع با استناد به گزارش کیهان و اسناد ساواک، در واقعه مدرسه فیضیه یک فرد بینام و نشان کشته شده، که خبر کشته شدنش هم همان زمان اعلام شد. بر اساس این روایت فرد کشته شده طلبه نبوده کشاورز بوده و در زد و خورد میان مردم و طلبهها کشته شده.
با استناد به سخنان علی اصغر مروارید و گزارش پرتال رهبر پیشین از یک سو و اطلاعاتی که در مورد زمان مرگ یونس رودباری وجود دارد کسی که در اسناد ساواک به او اشاره شده یونس رودباری نبوده است و مرگ او ربطی به وقایع فیضیه ندارد.
ابهامی که در این میان باقی میماند این است که چرا با وجود اعلام خبر کشته شدن یک نفر در روزنامههای رسمی وقت و با وجود اشارههای مکرر علما به این که از تعداد کشتهها و زخمیهای آن روز خبری در دست نیست، آنان چرا در آن زمان به این خبر و کشته شدن این فرد به نقل از منابع رسمی اشاره نکردهاند. این اتفاق در کنار شکل کشته شدن این فرد (که نامی هم از او در دسترس نیست) و اینکه مکررا ذکر شده طلاب برای دفاع از خود به کسانی که «در پوشش دهقانها» به آنها حمله میکردند سنگ پرتاب میکردند این فرض را هم میتواند مطرح کند که اصابت سنگ یکی از طلاب به مرگ او منجر شده باشد.
سناریوی محتمل دیگر هم میتواند وجود داشته باشد؛ از جمله اینکه خبر منتشر شده در مورد کشته شدن یک دهقان جعلی باشد و اساسا کسی در فیضیه کشته نشده باشد و ساواک برای تحت فشار قرار دادن روحانیان آن را مطرح کرده باشد. در هر صورت و با در نظر گرفتن هر کدام از این سناریوها، قطعا روایتهای تولید شده درباره «کشتار مدرسه فیضیه» و «شهدای متعدد» آن و مواردی از این دست هیچ نشانی از واقعیت ندارد.
واقعه مدرسه فیضیه در نوروز سال ۱۳۴۲ و در ادامه یک مجموعه از تقابلهای روحانیون قم و حکومت محمدرضا شاه پهلوی رخ داد.
مخالفت روحانیون با طرح «لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی» در مهرماه ۱۳۴۱ نقطه آغاز این غائله بود. مرتضی آیتاللهزاده حائری، محمدرضا گلپایگانی، محمدکاظم شریعتمداری و روحالله خمینی از جمله روحانیون مخالف این لایحه بودند. اعطای حق رای به زنان و غیرمسلمانان از جمله نگرانیهای علما در مورد این لایحه بود در نتیجه کشمکشهای دولت و روحانیون تصویبنامه لایحه در ۷ آذر ماه ۱۳۴۱ لغو شد.
با وجود این، همهپرسی ۶ بهمن ۱۳۴۱ برای اجرای یک سلسله تغییرات اقتصادی و اجتماعی در کشور که به «انقلاب سفید» شهرت یافت بار دیگر باعث بروز اختلافات شد. همهپرسی رای آورد، روحانیون نیز در مقابل، این رفراندوم را «موجب نگرانی»، «مضر به استقلال و مصالح مملکت»، «غیرقانونی» و حرکتی «علیه قانون مقدس اسلام و مواد صریح قانون اساسی و مصالح مملکت» خواندند و نوروز ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کردند. در پی این اعلام عمومی مهمترین عزاداریها در روز دوم فروردین مصادف با شهادت امام جعفر صادق در قم و تبریز برگزار شد. برگزاری مراسم در مدرسه فیضیه به وقایعی منجر شد که شرح آن پیش از این گفته شد.
فارغ از اینکه چه روندی منجر به شکلگیری این اتفاق شد در مورد حوادث آن روز دو روایت وجود دارد. در روایت غالب روحانیون و مخالفان وقت حکومت داستان به این صورت است:
«بامداد روز دوم فروردین ۴۲ چهره شهر قم تغییر کرد. ده ها اتوبوس شرکت واحد مسافران جدیدی را در شهر قم پیاده کرد. بعدازظهر آن روز به مناسبت شهادت امام جعفر صادق(ع) در مدرسه فیضیه قم از طرف حضرت آیت الله گلپایگانی (ره) مجلس روضه خوانی و عزاداری مفصلی برپا شد و جمع کثیری از علماء و طلاب علوم دینی و مردم قم و زوار حضرت معصومه (علیها سلام) در آن مجلس حضور یافتند و وعاظ و خطباء مشغول ذکر مصیبت و سخنرانی بودند، در اواسط مجلس سوگواری به طور ناگهانی مأمورین امنیتی و انتظامی که از تهران به قم آمده بودند، وارد مدرسه شده و به عزاداران و مردمی که برای استماع سخنان وعاظ در مدرسه گرد آمده بودند حمله نمودند. در همین هنگام طلاب مدرسه به دفاع پرداخته با سنگ و آجر پاسخ حمله کنندگان را می دادند. در این میان مأمورین امداد و پلیس انتظامی که به انواع سلاح های گرم مجهز و آماده بودند وارد معرکه شدند و زدوخورد بین قوای دولتی و طلاب و مردم بی پناه شدت گرفت.»
در پرتال خمینی هم به «۲۰ اتوبوس در پوشش دهقانان و کشاورزان و در واقع ایادی رژیم همراه با کماندوها و نیروهای مسلح قم» اشاره میشود که در این روایت طلاب با نیروهای نظامی و نیروهای پوششی آنان در قالب کشاورزان درگیر میشوند و کشته و زخمی میشوند.
بر اساس برآیند روایت ساواک و خبر روزنامه کیهان اما نیروهای پوششی و اجیر شدهای وجود ندارد. جمعیت تشکیل شده از طلاب و گروهی از مردم عادی و کشاورزان از یک سو و ۵۳ مامور ساواک و نیروهای شهربانی از سوی دیگر. در این روایت مردم بر سر بخشی از سخنرانی انصاری با هم درگیر میشوند و به هم سنگ پرتاب میکنند یک نفر کشته میشود و در نهایت پلیس دخالت میکند.
در روزهای اخیر بریدهای از یک مجموعه تلویزیونی به نام سرزمین مادری در شبکههای اجتماعی ایران منتشر شده که صحنهای را از آنچه که «کشتار مدرسه فیضیه» در سال ۱۳۴۲ خوانده میشود، به تصویر میکشد. انتشار این ویدیو این سوال را مطرح کرد که در مدرسه فیضیه چند نفر و چه کسانی کشته شدند؟
واقعه فیضیه در نتیجه کشمکش میان حکومت و روحانیون بعد از انجام همهپرسی انقلاب سفید در بهمن ۱۳۴۱ به وجود آمد خمینی نوروز ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کرد. مراسمی که در روز دوم فروردین مصادف با روز شهادت امام صادق در مدرسه فیضیه برگزار شد و با حمله ساواک و نیروهای شهربانی «واقعه فیضیه» به وجود آمد.
در روایات رسمی حکومت بعد از انقلاب و بر سر منابر پیش از انقلاب، حرف از «شهدای مدرسه فیضیه» و «کشتار طلاب» است. بعضی از حمل کشتهشدگان با کامیون گفتهاند و بعضی منابع تعداد کشتهها را ۳ نفر اعلام کردند و حتی در روز ۱۰ اردیبهشت برای «شهدای» مدرسه فیضیه مراسم چهلم برگزار شد. با وجود این تنها اسمی که در روایات رسمی جمهوری اسلامی به عنوان کشته شده این روز ثبت شده طلبهای به اسم سید یونس رودباری است. گفته شده او در روز دوم فروردین در فیضیه به خاطر پرتاب از پشتبام مجروح شده و در اواخر دهه دوم فروردین در روستای آغوزبِن رودبار در گذشته است.
با وجود این علىاصغر مرواريد از فقها و انقلابیون نزدیک به خمینی که در جریان اتفاقات فیضیه هم حضور داشته میگوید واقعه مدرسه فیضیه کشتهای نداشته و سید یونس رودباری هم بخاطر کسالتی که از پیش داشته در حمام قلبش گرفته و درگذشته است و بعدها نام او را به عنوان کشتهشده فیضیه منتشر کردند. مروارید در سخنان خود اشاره میکند که با وجود آنکه فیضیه کشتهای نداشته خمینی در سخنرانیهایش تاکید داشته «من جواب این مادران داغدیده را چه بدهم.» مروارید همچنین میگوید که طلاب مدرسه شفا (چسبیده به مدرسه فیضیه) برای فرار از دست سربازان خود را از پنجره به بیرون پرت میکردند.
در مورد سرنوشت یونس رودباری در مقالهای در «پرتال امام خمینی» روایتی کاملا متفاوت ارائه شده و گفته شد که او پس از مراجعت به زادگاهش، در رودخانه غرق شد.
اهمیت روایت مروارید در رد کشته شدن حتی یک نفر در مدرسه فیضیه از آن جهت است که او از روحانیون مخالف شاه و نزدیک به خمینی بوده و در جریان همین اعتراضات و در روز ۱۳ خرداد هم سخنرانی آتشینی داشته. روایت حکومت پهلوی و مشخصا پرویز معتمد، از مقامهای امنیتی دوران پهلوی هم روایت مروارید را تایید میکند. او تاکید دارد کشتن و پرتاب طلاب از پشتبام دروغ است. با وجود این معتمد تاکید میکند که ساواک شدت عمل به خرج داده و طلاب را با «چک و لگد و باطوم و فحش و ناسزا» بازداشت کردند.
اما در این میان صحبت از کشته شدن فرد دیگری هم به میان میآید. در روزنامههای کیهان و اطلاعات روز ۶ فروردین ۱۳۴۲ خبری کوتاه منتشر شده که حاکی از کشته شده یک «دهقان» یا «زارع» بر اثر اصابت سنگ به سرش در جریان درگیریهای مدرسه فیضیه است. در منابع رسمی جمهوری اسلامی هم سندی از منابع ساواک منتشر شده که همین روایت کشته شدن یک نفر در درگیری کشاورزان با طلاب را تایید میکند.
این فرد برخلاف ادعای بعضی منابع جمهوری اسلامی، همان طلبه کشته شده یعنی یونس رودباری نیست. چون رودباری دستکم تا روز ۱۵ فروردین هنوز زنده بوده و گزارش مرگش مربوط به نیمه دوم فروردین است. در حالی که تاریخ مرگ این فرد زمانی بین ۲ تا ۶ فروردین است.
از این رو به نظر میرسد که با وجود انتشار خبر کشته شدن این فرد، روحانیون و مخالفان وقت حکومت پهلوی علیرغم اینکه در حال برگزاری مراسم چهلم فیضیه بدون در دست داشتن نام حتی یک کشته بودند، علاقه چندانی به اشاره کردن به او نداشتند. این اتفاق در کنار شکل کشته شدن او و اینکه مکررا ذکر شده که طلاب برای دفاع از خود به کسانی که «در پوشش دهقانها» به آنها حمله میکردند سنگ پرتاب میکردند این فرض را تقویت میکند که اصابت سنگ یکی از طلاب به مرگ او منجر شده باشد.
سناریوی محتمل دیگر هم میتواند وجود داشته باشد؛ از جمله اینکه خبر منتشره در مورد کشته شدن یک دهقان جعلی باشد و اساسا کسی در فیضیه کشته نشده باشد.
در هر صورت و با در نظر گرفتن هر کدام از این سناریوها، قطعا روایتهای تولید شده درباره «کشتار مدرسه فیضیه» و «شهدای متعدد» آن و مواردی از این دست هیچ نشانی از واقعیت ندارد.