روحالله فقیهی روزنامهنگار آزاد که سابقه همکاری با رسانههای معتبر بینالمللی، از جمله المانیتور و فارنپالیسی را در کارنامه خود دارد، روز ۲۳ بهمن ۱۳۹۸ در حساب کاربری خود در توییتر ۶ ادعای تازه را درباره قاسم سلیمانی فرمانده پیشین سپاه مطرح کرده است:
Few points about Soleimani:
— Rohollah Faghihi (@FaghihiRohollah) February 12, 2020
1. voted for Mir-Hossein Mousavi
2. called for reholding the 2009 election
3. Hardliners opposed his appointment as the commander of Iran's police force in 1996
4. was against the IRGC meddling in election
5. was a long time supporter of Rafsanjani
چند نکته درباره سلیمانی:
۱- به میرحسین موسوی رای داد.
۲- خواستار برگزاری مجدد انتخابات ۸۸ شد.
۳- تندروها با انتصاب او به عنوان فرمانده نیروی انتظامی در سال ۷۵ مخالفت کردند.
۴- مخالف دخالت سپاه در انتخابات بود.
۵- حامی قدیمی رفسنجانی بود.
۶- پذیرفت درباره آزادی محصورین با رهبر گفتگو کند.
فقیهی پیشتر به برخی از این نکات در مقالهای که در فارینپالیسی پس از کشته شدن سلیمانی منتشر شده بود اشاره کرده بود. توییت اخیر منجر به بحثهایی درباره مواضع سیاسی فرمانده پیشین سپاه قدس شد.
آیا قاسم سلیمانی برخلاف باور عمومی، مواضعی اعتدالی داشته است؟ در این گزارش سعی میکنیم تا تکتک این موارد را بر اساس فکتها و اسنادی که در دسترس عموم قرار دارد درستیسنجی کنیم:
۱- قاسم سلیمانی [در انتخابات ۱۳۸۸] به میرحسین موسوی رای داد.
تا آنجا که بررسیهای ما نشان میدهد این ادعا اولین بار است که به طور عمومی منتشر میشود. تا الان ۱۰ سال و ۸ ماه از انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم میگذرد. در این مدت زمزمههای زیادی درباره رای دادن یا حتی همکاری افرادی مانند محمدباقر قالیباف، علی لاریجانی و محمود هاشمی شاهرودی با میرحسین موسوی مطرح بوده است. اما حتی در شبکههای اجتماعی هم که انواع و اقسام ادعاهای درست و غلط بدون سند دست به دست میچرخند، نشانی از این ادعا دیده نمیشود.
برای اولین بار روز ۲۳ بهمن ۱۳۹۸ «سوگنامه»ای برای چهلمین روز کشته شدن قاسم سلیمانی، در سایت جماران منتشر شده است. نویسنده این سوگنامه غلامعلی رجایی، از افراد نزدیک به اکبر هاشمی رفسنجانی است که نوشته است:
«بگذار من این را از تو به دل تاریخ بسپارم تا قدر عقل و درک و فهمت بیشتر دانسته شود. در تبری جستن از جریان انحرافی در انتخابات ریاست جمهوری به نخست وزیر دوران امام -مهندس میرحسین موسوی- رای دادی و این را با شهامت اعلام میکردی.»
چند ساعت بعد، ساعت ساعت ۹ و ۳۲ دقیقه شب به وقت تهران، روحالله فقیهی در توییتر نوشت: قاسم سلیمانی به میرحسین موسوی رای داده است. ساعاتی بعد این توییت به فارسی هم ترجمه شد و در شبکههای اجتماعی فارسی زبان به گردش درآمد.
ادعای رای سلیمانی به میرحسین موسوی اولین بار بعد از ۱۰ سال و ۸ ماه بدون هیچ سند و مدرکی مطرح شده است. اما نکته سوالبرانگیز این است که چگونه در این مدت طولانی این موضوع حتی به صورت شایعه هم مطرح نشده است، در حالی که در سالهای مختلف بازار حرف و حدیث و شایعه درباره رای دادن یا ارتباط سیاستمداران مختلف با میرحسین موسوی مطرح بوده است.
با وجود این سوال منطقی، تا زمانی که سندی معتبر در تایید این ادعا در دست نباشد، ما آن را بیاساس و بیاعتبار میدانیم.
۲- قاسم سلیمانی خواستار برگزاری مجدد انتخابات ۸۸ شد؟
این ادعا نیز برای اولین بار مطرح شده است. باور کردن آن حتی از قبول کردن ادعای رای دادن قاسم سلیمانی دشوارتر است، چرا که چند دلیل برای رد کردن آن وجود دارد.
دلیل اول، اولین اظهارات قاسم سلیمانی در فاصله یک روز بعد از ۲۵ بهمن ۱۳۸۸ و برگزاری راهپیمایی بزرگ معترضان به نتایج آن است. میرحسین موسوی و مهدی کروبی، یک روز پیش از این راهپیمایی برای اولین بار به طور رسمی، با انتشار بیانیه خواستار ابطال انتخابات شدند.
در گزیده سخنرانی که در تاریخ ۳۰ تیر ۱۳۸۸ در سایت رسمی آیتالله خامنهای منتشر شده، رهبر ایران در دیدار برخی روحانیون گفته است که میرحسین موسوی با واسطه از همان روز اول درخواست ابطال انتخابات را به اطلاع رهبر ایران اعلام کرده بود که با مخالفت آیتالله خامنهای مواجه شده است.
در گزارش دیگری که در سایت آیتالله خامنهای بارگذاری شده، شرح جلسه رهبر ایران با نمایندگان نامزدها در روز ۲۶ خرداد ۱۳۸۸، به نقل عباسعلی کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان، منتشر شده است. در این جلسه رهبر ایران واکنش تندی به درخواست ابطال انتخابات نشان میدهد و میگوید: «اینکه میگویید ابطال بشود، این حرف خلاف قانون است، این را کسی نمیتواند بپذیرد. پذیرش ابطال انتخابات یعنی اینکه بزنم توی دهن چهل میلیون!».
با وجود موضع مشخص رهبر ایران از همان فردای انتخابات و پیش از بالا گرفتن دامنه اعتراضات، دور از ذهن است که فرمانده سپاه قدس ایران «خواستار برگزاری مجدد انتخابات» شده باشد.
قاسم سلیمانی در روز ۲۶ خرداد ۱۳۸۸، فردای برگزاری راهپیمایی بزرگ معترضان در تهران، بیانیهای هم منتشر کرد که اولین و به نوعی تنها موضعگیری رسمی او درباره انتخابات ۱۳۸۸ است. او در این بیانیه نوشت:
«خداوند متعال با دست قدرتمند این ملت فداکار و عزیز که پیوسته گرهگشای مشکلات نظام اسلامی و مقدس خود بودهاند، بار دیگر جمهوری اسلامی را که امروز دشمنان قسم خورده آن را در احاطه و محاصره خود دارند با انتخابی الهی و تاریخی با ۴۰ میلیون رای متحیر و متعجب کرد… برادران و خواهران عزیز، همسنگران گرانقدرم، امروز دشمن در صدد است، این پیروزی شگفتآور را مصادره کند و با سوءاستفاده از احساسات پاک شما موجی ایجاد کند تا این پیروزی عظیم را در ذائقه مردم عزیز تلخ کند… توقع است، تمام برادران و خواهران در شرایط حساس کنونی هوشیار باشند و به بدخواهان مشروعیت تهاجم علیه اسلام، قرآن، امام راحل و شهیدان را نداده و اجازه ندهید که منحرفان روی نظام شمشیر کشند و همه باید بدانند، ما در دفاع از نظام اسلامی و ولایت فقیه که نگهبان حقیقی جمهوری اسلامی و تکیهگاه مسلمانان جهان و ارزشهای آن است، همدل و در یک سنگر واحد قرار داریم و در دفاع از آن لحظهای تردید به خود راه نمیدهیم.»
با این همه برخی ادعاها درباره رایزنیهای او مطرح شده است. به عنوان نمونه میتوان به اظهارات صادق خرازی در مصاحبهای به تاریخ ۱۱ فروردین ۱۳۹۴ اشاره کرد:
«در رابطه با وقایع سال های ١٣٨٨ من آن روزها با خیلی از دوستان در تماس بودم. با آقای هاشمی رفسنجانی و دکتر روحانی و چهره های مطرح دیگر رایزنی داشتیم. برای حل مسائل حتی آقای حاج قاسم سلیمانی و دکتر باقر قالیباف سعی میکردند ماجرا را کنترل کنند تا خدای ناکرده کار از دست نرود.»
در سال ۱۳۹۲ نیز چیزی شبیه به همین ادعاها از سوی محمدباقر قالیباف عنوان شده است. در دقایق ابتدای فایل صوتی دو ساعته که از سوی کمپین حقوق بشر منتشر شده، قالیباف میگوید:
«بیشترین حرکت را برای جلوگیری از این حادثه از همان روز شنبه [۲۳ خرداد ۱۳۸۸] تا پنجشنبه [۲۵ خرداد ۱۳۸۸] من و سردار سلیمانی، دوتایی با هم انجام دادیم، برای اینکه از حادثه جلوگیری کنیم و هر چیزی که تدبیر حضرت آقا هست دنبال کنیم.»
قالیباف در ادامه این فایل دو ساعتی، دو بار دیگر هم از قاسم سلیمانی اسم میبرد. یک بار میگوید «من و سردار سلیمانی دو نفری با هم، نامه فرماندهان سپاه را بعد از کوی دانشگاه نوشتیم» و دفعه بعدی باز به نقش فعال در بعد از انتخابات ۱۳۸۸ اشاره میکند و میگوید: «سر فتنه، لابی پشت صحنه رو من و سردار سلیمانی با هم جمع کردیم».
حتی اگر با استناد به گفتههای صادق خرازی و محمدباقر قالیباف بپذیریم که قاسم سلیمانی در هفته اول پس از انتخابات در زمینه رایزنی فعال بوده، باز هم باور کردن ادعای طرح برگزاری مجدد انتخابات از سوی او، دشوار است.
بدون وجود یک سند محکم و غیر قابل خدشه، پذیرفتن این ادعا که گوینده جملات بالا (بیانیه ۲۶خرداد)، «خواستار ابطال انتخابات ۱۳۸۸ شده» غیرممکن است. با این حساب باید گفت این ادعا هم بیاساس و بیاعتبار است.
۳- تندروها در سال ۱۳۷۵ با انتصاب قاسم سلیمانی برای فرماندهی نیروی انتظامی مخالفت کردند.
مبنای این مطلب هم معلوم نیست چیست. تا آنجایی که ما گشتهایم جایی نشانی از اینکه قرار به معرفی قاسم سلیمانی برای فرماندهی پلیس بوده پیدا نکردیم. معلوم نیست منبع این ادعا کجا است، اما چند سوال درباره این ادعا مطرح است.
سوال اول: منظور از تندروها در ساختار سیاسی ایران در سال ۱۳۷۵، یک سال پیش از انتخابات دوم خرداد چیست؟ تا آنجایی که به نظر میرسد در آن زمان موازنه قوا به سود جریان یکپارچه محافظهکاران بود؛ به گونهای که تصور فعالیت یک جریان تندرو، در حدی که بتواند جلوی انتصاب یک فرمانده با سابقه سپاه را برای فرماندهی پلیس بگیرد، دور از ذهن به نظر میرسد.
سوال دوم: اگر منظور رقابت جریانهای داخلی سپاه پاسداران است که به نظر میرسد در آن هنگام قاسم سلیمانی جایگاه تثبیتشدهای در سپاه داشت. مقالهای در اواخر اسفند ۱۳۸۹ از سوی «موسسه امریکن اینترپرایز» منتشر شده، نشان میدهد که حلقه ارتباطی او در سپاه پاسداران، جرو محکمترین شبکههای درونی در تشکیلات سپاه بعد از جنگ است.
یحیی رحیمصفوی، فرمانده پیشین سپاه در مصاحبهای که در تاریخ ۳۰ مرداد ۱۳۷۸ منتشر شده، سه ماموریت مهم سپاه بعد از جنگ میگوید:
«در داخل مجموعه سپاه، ما ماموریتها را به سه دسته تقسیم کردیم و برای آنها از حضرت آقا مصوبه گرفتیم. یکی ماموریتهای نظامی در رابطه با نیروهای متجاوز خارجی بود که اسمش را گذاشتیم ماموریتهای دفاعی یا ماموریتهای سخت. دوم، امنیت داخلی بود که ما مهمترین بخش امنیت داخلی را در دو منطقه داشتیم؛ یکی در شمال غرب که ما سردار شهید احمد کاظمی را برای فرماندهی قرارگاه حمزه سیدالشهدا (ع) در آنجا انتخاب کردیم که با شجاعت و تدبیر و فکر عالی ایشان، تحولی در امنیت پایدار شمال غرب حاصل شد؛ دوم در جنوب شرق کشور، یعنی استانهای کرمان و سیستان و بلوچستان که سردار بزرگ اسلام حاج قاسم سلیمانی برای آنجا انتخاب شد. ایشان هم با ایجاد فرماندهی قرارگاه قدس در کرمان و سیستان و بلوچستان طی مدت کوتاه حدودا سه ساله، باز در آن منطقه یک امنیت خوبی را ایجاد کرد.»
این گفتهها را میتوان نشانهای قابل قبول از تایید جایگاه مهم قاسم سلیمانی و البته سابقه او در ایجاد امنیت داخلی تفسیر و تعبیر کرد.
سوال سوم: این جریان قدرتمند یک سال بعد، هنگام انتصاب قاسم سلیمانی به فرماندهی سپاه قدس، چرا کاری انجام نداد؟
با این حساب باید برای قبول این ادعا نیز خواستار ارائه سندی محکم شد، وگرنه آن را در فهرست ادعاهایی قرار داد که نه منطقیاند و نه مدرکی برای قبول کردن آن در دست است.
۴- مخالف دخالت سپاه در انتخابات بود.
ما در حال حاضر هیچ جملهای در تایید یا رد این ادعا نداریم. نمیدانیم واقعا او درباره دخالت سپاه در انتخابات چه فکر میکرده، اما میدانیم او شخصا، به عنوان یکی از عالیرتبهترین فرماندهان سپاه، دست کم در انتخابات سال ۱۳۹۲ در حمایت از یکی از نامزدها سابقه فعالیت داشته است.
حمایت او از محمدباقر قالیباف در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم در رسانههای رسمی در ایران بازتاب داشت.
حسین مظفر، رئیس ستاد انتخاباتی قالیباف آن زمان در ارتباط با این موضوع گفته بود: «حمایت فرماندهان سپاه از قالیباف نظر شخصی آنها است»
رمضان شریف، سخنگوی سپاه نیز بعد از انتشار بیانیهای در گفتوگو با رسانهها گفت: «حمایت حاج قاسم سلیمانی از قالیباف را تکذیب نکردم. سخن ما کلی و درباره عدم ورود سازمانی سپاه در انتخابات بود.»
در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم که خرداد ۱۳۹۲ برگزار شد، رسانهها به نقل از امام جمعه کرمان نوشتند که قاسم سلیمانی اعلام کرده به قالیباف رای خواهد داد. پیش از او محمدرضا باهنر نیز گفته بود: «خبر داریم که در عین منع شدن سپاه و بسیج از انجام فعالیت سازمانی برای یک کاندیدای مشخص، برخی فرماندهان ارشد سپاه به آقای قالیباف نظر دارند.»
این اخبار نهتنها از سوی قاسم سلیمانی تکذیب نشدند، بلکه سخنگوی سپاه به طور تلویحی حمایت قاسم سلیمانی از نامزدی قالیباف را تایید کرد و آن را «نظر شخصی فرماندهان سپاه» خواند.
با این حساب میتوان گفت دستکم همین یک مورد، برای اینکه این ادعا را «نادرست» بدانیم کافی است.
۵- قاسم سلیمانی حامی قدیمی رفسنجانی بود.
در کل کتاب خاطرات اکبر هاشمی رفسنجانی، تا آنجایی که منتشر شده، چند باری به نام قاسم سلیمانی اشاره شده است، اما هیچکدام از این اشارات نمیتوان اینطور استنباط کرد که میان فرمانده پیشین سپاه قدس و اکبر هاشمیرفسنجانی رابطه خاصی وجود داشته است.
یکشنبه ۴ خرداد ۱۳۶۵؛ آقای [علی شمخانی] فرمانده نیروی زمینی سپاه و آقایان محمدباقر =قالیباف و قاسم سلیمانی و... فرماندهان لشکرهای سپاه آمدند. راجع به پس گرفتن شهر مهران از عراق بحث کردیم. قرار شد اقدام کنند. گزارشی تلخ از عقبنشینیها دادند.
دوشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۶۷؛ شب آقایان [علی] شمخانی و [محمد] باقری و [غلامعلی] رشید و محمدزاده آمدند. شرح عملیات و جمعبندی کار را ارائه دادند. مدعیاند شدت گرما از مقاومت نیروهای ما کاسته، ولی دلیلی کافی به نظر نمیرسد. شاید مهمترین عامل، آمادگی دشمن برای انجام مانوری که بارها تمرین کرده و در عملیات گذشته به طور معینی عمل کرده و امروز هم همان را تکرار کرده و این خطر را [آقای قاسم سلیمانی] فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله در بحث مشورتی قبل از عملیات [بیتالمقدس ۷] گفت.
سهشنبه ۲۸ مهر ۱۳۷۱؛ «[آقای عزیز جعفری]، فرمانده نیروی زمینی سپاه با تیمسار جعفری و [آقای قاسم سلیمانی]، فرمانده لشکر ثارالله کرمان آمدند. گزارش وضع نیروی زمینی سپاه و برنامه مبارزه با اشرار در جنوب شرق را ارائه دادند و کمک خواستند. دکتر [حسن] حبیبی، [معاون اول رییسجمهور]، برای امور جاری و سفر آقای [سلیمان] دمیرل، [نخستوزیر ترکیه] آمد.»
چهارشنبه ۲۱ دی ۱۳۷۳؛ «...[در جریان سفر به سیستان و بلوچستان] بعد از نماز نخوابیدم و گزارشهای مربوط به سفرم و وضع طرحهای موجود در برنامه بازدید را خواندم. ساعت هفت به سوی پادگان سپاه حرکت کردم و در صبحگاه مشترک نیروهای مسلح شرکت کردم. سان و خوشآمد توسط سردار قاسم سلیمانی، ارشد نظامیان منطقه و سخنرانی دلگرمکننده من و توضیحات درباره نقش نیروهای مسلح و روابط صمیمی آنها با مردم انجام شد.»
پنجشنبه ۲۲ دی ۱۳۷۳؛ «...[در جریان سفر به سیستان و بلوچستان] به سوی میرجاوه پرواز کردیم. در مسیر، سردار قاسم سلیمانی، توضیحات خوبی از مرز و برنامههای انسداد آن داد. کنار میرجاوه به زمین نشستیم. رفتیم و یکی از تنگهها را که با سد سیمانی و بتنی برای جلوگیری از ورود کاروانهای مواد مخدر بسته بودند، دیدیم. به سد سکندر، برای جلوگیری از مزاحمت یأجوج و مأجوج تشبیه کردم که برای خبرنگاران جالب افتاد….»
جمعه ۸ دی ۱۳۷۴؛ «[در جریان سفر به کرمان] پیش از اذان بیدار شدم و دیگر نخوابیدم. تا ساعت نُه صبح، به مطالعه و صبحانه و ملاقات با بستگان و سؤالاتشان گذشت. با [آقای قاسم سلیمانی]، فرمانده لشکر ثارالله در مورد تحکیم امنیت و با [آقای مرتضی بانک]، استاندار [کرمان]، دربارة مسایل عمرانی استان صحبت شد…»
هاشمی چند باری هم در سخنرانیهای خود از موزه شهدا در کرمان که قاسم سلیمانی ساخته یاد کرده و آن را ستوده است.
به جز این تا اینجا نشانه دیگری در خاطرات یا گفتههای رسمی هاشمیرفسنجانی در دست نیست.
در مقاله «موسسه امریکن اینترپرایز» که اواخر اسفند ۱۳۸۹ منتشر شده، گفته شده هیچ نشانهای از وجود یک رابطه قدیمی، نزدیک و خاص میان قاسم سلیمانی و اکبر هاشمیرفسنجانی نیست.
با این همه بعد از درگذشت هاشمی رفسنجانی و ملاقات او از خانه رئیس پیشین مجمع تشخیص مصلحت نظام و هدیه انگشتر عقیق به همسرش عفت مرعشی، مطالبی درباره ارتباط این دو مطرح شده است.
بعد از کشته شدن قاسم سلیمانی نیز مطالبی به همین منوال در رسانهها مطرح شده که روی آنها هم نمیتوان حساب چندانی باز کرد.
به عنوان مثال، دبیر پایگاه اطلاعرسانی هاشمی رفسنجانی، در یادداشتی در روزنامه آرمان از رفتوآمد قاسم سلیمانی به دفتر ریاست مجمع و سلام نظامی او به هاشمی و… نوشته است.
حتی اگر اینها را نشانه رابطه سلیمانی و هاشمی بدانیم و قبول کنیم که میان فرمانده پیشین سپاه قدس و اکبر هاشمی رفسنجانی رابطه آشنایی و دوستی نزدیک وجود داشته، باز هم نمیتوانیم این رابطه اثبات نشده را نشانهای از «حمایت قاسم سلیمانی از اکبر هاشمی» فرض کنیم.
آنچه در خفا گذشته بر ما معلوم نیست، اما در فضای عمومی هیچ اظهار نظر عمومی و رسانهای از قاسم سلیمانی در حمایت از هاشمیرفسنجانی در دست نیست.
۶- قاسم سلیمانی پذیرفت درباره آزادی محصورین با رهبر گفتوگو کند.
این ادعا نیز مانند ادعای قبلی بدون سند و بیاساس است. ما هیچ گزارش رسمی یا غیررسمی، نه در رسانهها و نه در حتی شبکههای اجتماعی پیدا نکردیم که در آن نشانهای از میانجیگری سلیمانی برای رفع حصر وجود داشته باشد.
در عوض میتوان به اظهارات کنایهآمیز قاسم سلیمانی خطاب به مهدی کروبی در سخنرانی ۲۲ بهمن سال ۱۳۹۶ اشاره کرد. چند روز پیشتر در ۱۰ بهمن ۱۳۹۶ مهدی کروبی در نامه سرگشادهای به انتقاد از آیتالله خامنهای پرداخته بود. قاسم سلیمانی یک هفته بعد در سخنرانی خود در کرمان اینطور واکنش نشان داد:
«برخیها که نام خط امام را بر خود گذاشتهاند به جای این که در برابر بیگانگان صف بکشید، نامه سرگشاده به، ولی فقیه زمان مینویسند که آیا این هنر است و نامش خط امام است؟ خط امام این است که آبرو بر دست بگیرید و به خدمت او بروید و این برای شما آبرو میآورد، نه اینکه در گوشهای بنشینید و بر علیه نظامی که امام آن را تاسیس کرده پُز اپوزیسیون را بدهید، این غلط است و البته خیلیها مثل کف روی آب تحمل نکردند و فرار کردند.»
با این اوصاف میتوان گفت آنچه در فضای عمومی و به طور عمومی در دسترس است، گفتههای کنایهآمیز قاسم سلیمانی علیه رهبران در حصر جنبش سبز است. در خفا بر ما معلوم نیست، اما با توجه به این اظهارات تا زمانی که سندی محکم از تلاشهای قاسم سلیمانی برای رفع حصر در دست نباشد، این ادعا نیز بیاساس و بیاعتبار است.
آنچه در هفتههای اخیر درباره «مواضع اعتدالی» قاسم سلیمانی مطرح شده است، ادعاهایی بزرگ و برخلاف اسناد و مدارک در دسترس عموم هستند. به نظر ما ادعاهای بزرگ مستلزم ادله بزرگ و محکم است. تا زمانی که مدارکی محکم و مستدل در تایید ادعاهای مطرح شده بالا منتشر نشود، نمیتوان آنها را معتبر تلقی کرد.